ادبیات فارسی :: پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی ادبیات فارسی

۳۹ مطلب با موضوع «ادبیات فارسی» ثبت شده است

ضرب المثل هایی که با حرف ((ت)) آغاز می‌گردند

ضرب المثل هایی که با حرف ((ت)) آغاز می‌گردند

تا بوده چنین بوده

از گذشته تا حال وضع به همین منوال بوده.

 

تا تنور داغ است

تا فرصت هست و موقعیت مناسب وجود دارد باید از آن استفاده کرد.

 

تا چشم بر هم زنی

در مدت زمان خیلی کوتاه، فوری و زود.

 

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هیچ‌گاه نباید ناامید شد همیشه روزنه امیدی وجود دارد.

 

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

خطاب به آدم حسود یا پیغام برنده به حسود.

 

تا گوساله گاو شود، دل صاحبش آب شود

اشاره به انتظاری سخت و طولانی جهت رسیدن به نتیجه مطلوب.

 

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها

با اینکه خبر از دهانی به دهان دیگر بزرگ می‌شود، اما به هر حال در ابتدا نکته‌ای هر چند کوچک وجود داشته است.

 

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

باید دید قسمت چیت و طالع و شانس در چه حد است.

 

تب تند زود عرق می‌کنه

علاقه شدید در مورد کاری یا نسبت به چیزی و کسی که که معمولاً به همان اندازه هم زود از بین ‌می‌رود.

 

تحفه نطنز

اصطلاحاً به چیز و حتی به شخص بی‌مقدار کم‌ارزش می‌گویند.

 

تخم دو زرده کردن

کنایه از کسی که کار کوچکی را بزرگ جلوه داده است.

 

تخم مرغ به چانه بستن

پر حرفی، ورّاجی.

 

تخم مرغ دزد شتر دزد می‌شود

دزدی کوچک و بی‌اهمیت آخرش به دزدی بزرگ و رسوا کننده منجر می‌شود.

 

تخم نابسم‌الله

اشاره به یچه یا آدم شرور و شیطان و پرآزار.

 

تدبیر دگر باشد و تقدیر دگر

تدبیر و چاره‌جویی انسان در برابر تقدیر و سرنوشتی که از سوی خداوند رقم خورده هیچ است و قدرت مقابله با آن ندارد و همان خواهد شد که خدا خواهد.

 

ترحم بر پلنگ تیز دندان- ستم‌کری بود بر گوسفندان

رحم وشفقت نسبت به ظالم، ستم بر مظلوم است.

 

ترس برادر مرگ است

مساوی دانسات ترس و مرگ؛ و چه بسا که ترس به دلیل تکرار و استمرار بدتر از مرگ باشد.

 

ترش کردن

ناراحت شدن.

 

ترشی نخوری یک چیزی می‌شی

به طعنه مسخره به کسی می‌گویند که تا حدی چیزی را بلد است و از آن سر در می‌آورد.

 

ترک عادت موجب مرض است

کنار گذاشتن عادت‌ها کار بسیار مشکلی است و موجب ناراحتی و آزار شخص و یا حتی بیماری روحی یا جسمی او می‌شود.

ترمز بریدن

دور برداشتن و عدم خودداری در امری.

 

تر و خشک با هم سوختن

هنگامی که مقصر و بی‌تقصیر، گناهکار و بی‌گناه همه با هم مجازات شوند.

 

تره به تخمش می‌ره حسنی به باباش

نسبت دادن بچه به پدر که غالباً در مورد کارهای زشتِ بچه گفته می‌شود.

 

تره خرد نکردن

اعتنا نکردن و ارزش و اهمیت ندادن به کسی.

 

تعارف آمد نیامد دارد

تعارف باید سنجیده و حساب شده باشد؛ زیرا ممکن است طرف مقابل آن را بپذیرد و شخص گرفتار و پشیمان شود.

 

تعارف شاه عبدالعظیمی

تعارف زبانی و ظاهری نه از ته دل.

 

تف سر بالا

عیب‌گویی و بد گفتن از متعلقان و منتسبان خود که به خود شخص بر می‌گردد.

 

تکه بزرگش گوشش است

تهدید و ضرب و جرح یا دچار ساانحه شدن طوری که بزرگ‌ترین عضو گوشش باشد.

 

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

بی‌حساب و بدون رنج و زحمت نمی‌توان به بزرگی رسید.

 

تند رفتن

مبالغه و زیاده‌روی کردن.

 

تنبل نرو به سایه سایه خودش می‌آیه

در تمسخر آدم سست و بی‌حالی که منتظر است همه چیز برایش حاضر و آماده شود.

تن را چرب کردن

خود را برای دعوا و کتک خوردن آماده کردن.

 

تنش می‌خارد

اشاره به کسی که هوس کتک خوردن کرده باشد.

 

تو آن ور جوی، من این ور جوی

جدایی از یکدیگر و قطع رابطه، از هم سوا شدن و کاری به کار یکدیگر نداشتن.

 

تا بگی «ف» می‌گم فرحزاد

کسی که بخواهد از هوش و فراست خود تعریف کند.

 

توبه گرگ مرگ است

کسی که پیوسته توبه کند اما آن را بشکند و نتواند دست از عادت زشت خود بردارد.

 

توپش پُره

خیلی شاکی و عصبانی است.

 

تو حرف دویدن

داخل حرف دیگران شدن و قطع کردن سخن گوینده به خاطر حرف خود.

 

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

نمود و اشاره مختصری به موضوع که از آن بتوان به مطالب و معانی فراوانی پی‌برد.

 

تو دعوا نان و حلوا خیرات نمی‌کنند

در بین دعوا و شلوغی کسی به فکر رعایت چیزی نسیت.

 

تو را چه کار با این و آن، نونت را بخور خرت را بران

سرت به کار خودت باشد و به کار دیگران دخالت نکن.

 

توزرد در آمد

طرف مورد نظر بی‌لیاقت و ناجور و بدرد نخور از آب در آمد.

 

تو شیشه‌اش هم بکنی نم خودش را پس می‌دهد

بیشتر منظور زن بی‌عفت است که محدودیت و سخت‌گیری در موردش فایده‌ای ندارد.

 

تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمی‌شه

مطلب و سخن ناشنیده و غیر قابل قبول.

 

تو کوک کسی رفتن

در بحر کسی رفتن و حواس خود را معطوف او کردن.

 

تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی‌ره

خطاب به نصیحت‌گو و صاحب نظری که خودش به می‌گوید عمل نمی‌کند.

 

تو مو می‌بینی و من پیچش مو

خطاب به آدم بی‌تجربه و ناپخته که سطحی و ظاهری با چیزی یا موضوعی برخورد کرده و عمیق و موشکافانه آن را بررسی نمی‌کند.

 

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن

کنایه از بد شانس و بی‌چاره و بی‌پول.

 

توی پایه کسی کردن

گول زدن و مغبون ساختن کسی در معامله.

 

توی پول غلت می‌خوره

اشاره به آدم بسیار ثروتمند و پول‌دار.

 

توی دل ریختن

مشکل یا غصه و ناراحتی را درون خود نگه داشت و تحمل کردن و به رو نیاوردن.

 

توی ذوق کسی زدن

ایراد گرفتن و حقیر کردن کار یا رفتار کسی به طوری که از شور و شوق بیفتد.

 

تیر به سنگ خوردن

بی‌نتیجه ماندن کار و به مقصود و منظور نرسیدن.

تیری در تاریکی انداختن

شانسی و با حدس و گمان کاری انجام دادن.

 

تیشه به ریشه زدن

از هستی ساقط کردن، چیزی را از بیخ و بُن از بین بردن.

 

تیغ زدن

پول یا چیز مفت از کسی گرفتن، گوش بُری.

 

تیمم باطل است آنجا که آب است

فرع در مقابل اصل، نامرغوب در مقابل مرغوب و هر چیز پست و بی‌ارزشی در برابر نوع عالی و آن به حساب نیامده و بی‌رونق و بی‌قدار خواهد بود.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((پ)) آغاز می‌گردند

 

 ضرب المثل هایی که با حرف ((پ)) آغاز می‌گردند

پا بند شدن

گرفتار و اسیر چیزی یا کسی شدن به دلیل انس و علاقه یا به دلایل اخلاقی و وجدانی.

 

پاپوش درست کردن

برای کسی دردسر و مزاحمت به وجود آوردن و موقعیتش را خراب کردن.

 

پاچه پاره

بی‌حیا و بی‌آبرو و دریده.

 

پا در کفش کسی کردن

مزاحمت، فضولی و دخالت در کار کسی.

 

پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد

در انجام کارها باید حد مرز خود را شناخت و به اندازه شأن و وسع و توان خود پیش رفت.

 

پارسال دوست امسال آشنا

به کسی که بعد از غیبت و مدت طولانی او را ببینند می‌گویند، یعنی قبلاً دوست و صمیمی بودیم، اما حالا فقط با یکدیگر آشنایی داریم.

 

پا روی دم کسی گذاشتن

کار به کار کسی داشتن و با دخالت و ایجاد مزاحمت او را اذیت کردن.

 

پا سوز شدن

به پای کسی یا چیزی هدر رفتن و سوختن.

 

پاشنه دهن را کشیدن

زبان به فحش و بد و بی‌راه و ناسزا باز کردن.

 

پایان شب سیه سپید است

نباید نا امید شد زیرا بالاخره پس از رنج و سختی خوشی و راحتی است.

 

پایش روی پوست خربزه است

دارای موقعیت بسیار سست و لغزنده و خطرناک است.

 

پایش روی مار باشد بر نمی‌دارد

اشاره به تنبلی و بی‌حالی بیش از حد.

 

پایش لب گور است

عمرش رو به پایان است، آخر عمرش است.

 

پته روی آب افتادن

رسوا و برملا شدن، رو شدن و افشا شدن راز و رمز.

 

پدر عشق بسوزد

شکوه عاشق از دردها، غم‌ها و دردسرهای عشق و عاشقی.

 

پر باز کردن

از غم و رنج و سختی رهیدن و بیش از حد خوشحال شدن.

 

پُرسان پُرسان می‌توان رفت هندوستان

پرسیدن عیب نیست و می‌توان به مقصود رسید وکامروا شد.

 

پز عالی، جیب خالی

کسی که ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی پول و مال منالی ندارد.

 

پسر نوح با بدان بنشت خاندان نبوتش گم شد

اشاره به تأثیر همنشین بد.

 

پشت چشم نازک کردن

کسی که خودش را بگیرد و با بی‌اعتنایی و فخر‌فروشی و افاده با کسی برخورد کند.

 

پشت دست داغ کردن

توبه از تکرار کاری به دلیل ضرر و پشیمانی و یا توقع بی‌جا طرف مقابل.

 

پشت گوش انداختن

بی‌اعتنایی و بی‌اهمیتی نسبت به خواهش یا فرمان کسی.

 

پشه لگدش کرده

آدم ضعیف یا نانازی که با کوچک‌ترین کسالت از پا درآمده.

 

پنج انگشت یکی نمی‌شود

همه انسان‌ها از لحاظ صفت و روحیات یک جور و مثل هم نیستند.

 

پوست انداختن

برای انجام کاری یا در برخورد با موقعیت ناموافقی رنج و مرارت و مشقات فروان کشیدن.

 

پول بده سر سیبیل شاه ناقاره بزن

اشاره به مبالغه‌آمیز به قدرت و کارآمدی پول و یا همچنین رشوه در پیشبرد کارها.

 

پول پول می‌آورد

هرچقدر پول و سرمایه بیشتر باشد به همان نسبت سود و بازدهی آن بیشتر خواهد بود.

 

پول‌دار به کباب، بی‌پول به دود کباب

آدم بی‌پول ناچار با رویا و خیال داشتن چیزی خوش است.

 

پول را روی مرده بگذاری زنده می‌شود

مبالغه در مورد کاربرد پول و ثروت.

 

پولش از پارو بالا می‌رود

آدم بسیار ثروتمند و پو‌ل‌دار را می‌گویند.

 

پول علف خرس نیست

اشاره به خرج‌تراشی و بیهوده خرج کردن پول.

 

پول مثل چرک کف دست است

همانطور که چرک دست بالاخره پاک شده و از بین می‌رود، پول هم بالاخره خرج می‌شود و نمی‌ماند.

 

پهلوون پنبه

پهلوان پوشالی و دروغین، طعنه به آدم ضعیف.

 

پیاز هم داخل میوه‌ها شد

اشاره به شخص فرومایه و بی‌مقدار که خود را داخل حرف یا کار بزرگ‌تر و بالاتر از خود کند.

 

پیرم و می‌لرزم، به صد جون می‌ارزم

با اینکه پیر و لرزان شده‌ام از صد جوان نیرومندتر و کارآمد‌تر هستم.

 

پیراهن عثمان کردن

چیزی را بهانه شر و نزاع و بگیر و ببند و تسویه حساب قرار دادن.

 

پیش قاضی و معلّق بازی؟!

نزد آدم رند و همه فن حریف نمی‌توان ادعای زرنگی و زیرکی کرد.

 

پیش کور یک چشمی پادشاه است

ارحج و برتر بودن چیز یا شخص بد بر بدتر.

 

پیمانه کسی پر شدن

به دو معنی:

صبر کسی تمام شدن.

عمر کسی به پایان رسیدن.

 

پیه‌اش به تنت خورده

گیر فلان کس یا فلان چیز یا فلان کار افتادنو ضرر و صدمه‌اش به دیگران رسیدن.

 

پیه زیادی را به پاشنه مالیدن

اسراف و نفله کردن چیزی که زیاد باشد.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ب)) آغاز می‌گردند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ب)) آغاز می‌گردند

 

باباش چی بود که بچه‌اش باشه

وقتی از بچه یا فرزند کسی شکایت شود می‌گویند.

با پنبه سر بریدن

با نرمش و زیرکی به کسی صدمه ردن، دشمنی و خصومت پنهان از طریق دوستی.

 

با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود

با حرف زدن کاری درست نمی‌شود باید تنبلی را کنار گذاشت و اقدام کرد.

 

با خودش هم قهر است

به آدم اخمو و عبوس و ترش‌رو می‌گویند.

 

باد آورده را باد می‌برد

مال یا چیزی که مفت و بدون زحمت بدست آمده باشد راحت هم از دست می‌رود.

 

با دست پس می‌زنه با پا پیش می‌کشه

کسی که رفتار دوپهلو داشته باشد یعنی در ظاهر از چیزی یا کسی دوری و خودداری کرده و بی‌میلی نشان دهد اما در واقع به آن تمایل داشته باشد.

 

با دمش گردو می‌شکنه

نهایت خوشحالی (اشاره به موش در هنگام یافتن گردو).

 

با دم شیر بازی کردن (بازی بازی با دم شیر هم بازی؟!)

کار خطرناک انجام دادن.

 

بادمجان بم (بد) آفت ندارد

کسی که هیچ عارضه و ناراحتی او را از پا نیفکند و بر او اثر نکند. کنایه از افراد و یا اشیاء مقاوم و جان سخت.

بادمجان دور قاب چین

متملّق و چاپلوس.

 

با دوستان مرّوت، با دشمنان مدارا

اگر می‌خواهیم آسوده و بی دغدغه زندگی کنیم طریقه معاشرت چنین است. رفتاری جوان‌مردانه با دوستان و تحمل دشمنان.

 

باران آمد ترک‌ها هم رفت

هنگامی که گذشت زمان موجب از یاد رفتن بدی‌ها و سوابق زشت کسی شود.

 

بار کج به منزل نمی‌رسد

با تقلّب و نیرنگ و خلاف نمی‌توان کاری از پیش برد و یا آن کار نتیجه خوبی ندارد.

 

باری به هر جهت

کار سر هم‌بندی و از سر بی‌علاقگی.

 

بازار شام

کنایه از جای بسیار شلوغ و آشفته.

 

با زبان بی‌زبانی

با رفتار و عمل و با اشاره غیر مستقیم منظور خود را به کسی فهماندن.

 

باز ته خیار تلخ شد

حرف کسی که اشتباه و خطایی از او سر زده و کار یا چیزی بد و خراب از آب در آمده باشد و از او ایراد گرفته باشند. مشخص شدن ماهیت کسی که علیرغم سرشتش نمی‌خواسته کار درستی را انجام دهد و نتیجه‌اش معکوس باشد.

 

بازی اشکنک داره سر شکستنک داره

در بازی خواه ناخواه به انسان آسیب هم ‌می‌رسد. انجام هر کاری با خطرات و مشکلاتی همراه است.

 

باغ تفرج است و بس، میوه نمی‌دهد به کس

کنایه از دنیا و یا هر چیز و هر کس دیگری که ظاهری زیبا و فریبنده داشته باشد اما مفید و سودمند نباشد و ارزش امید بستن نداشته باشد.

بالا آنجاست که بزرگ نشسته باشد

برای انسان بزرگ و متشخص بالا و پائین مجلس تفاوت نمی‌کند و در واقع هر جا که او نشسته باشد همانجا بالا و صدر مجلس است.

 

بالاتر از سیاهی رنگی نیست

آخرین حد هر چیز بد و یا خطرناک که دیگر بدتر و خراب‌تر از آن وجود نداشته باشد و در آن مرحله قید همه چیز را بزنند و خود را برای بدترین حالت ممکن آماده کنند.

 

بالاتو دیدم، پائینت را هم دیدم

اشاره به چاخان‌بازی و دروغ‌گویی کسی؛ روزی گدایی در خانه‌ای را زد، صاحب‌خانه که روی پشت بام بود گفت: اگر پائین بودم چیزی می‌دادم. دفعه دیگر وقتی گدا آمد و چیزی طلب نمود صاحب‌خانه گفت: اگر در بالاخانه بودم برایت می‌آوردم و گدا گفت...

 

بالا خانه‌اش را اجاره داده

عقل و شعور و معرفت را از دست داده، دیوانه شده.

 

بالای چشمت ابروست

به افراد پر توقع که زود از هر حرفی ناراحت می‌شوند حتی نمی‌توان گفت: بالای....

 

با لباس سفید می‌آید با کفن سفید می‌رود

عقیده و سفارش بزرگ‌ترها در مورد ازدواج مبنی بر اینکه: دختر وقتی شوهر کرد و با لباس سفید عروسی به خانه شوهر رفت باید تا آخر نزد او مانده و با خوب و بدش بسازد و فکر جدایی را از سر بیرون کند تا اینکه با مرگ خانه را ترک نماید.

 

باید چراغ بردارد و عقبش بگردد

در حسرت چیز یا کسی که قدرش را ندانسته‌اند و اکنون از دست رفته می‌گویند.

 

با یک دست نمی‌شود دو تا هندوانه برداشت

در آن واحد نمی‌توان دو کار مختلف را با هم انجام داد چرا که در نهایت هیچکدام به سرانجام درستی نمی‌رسد.

 

با یک غوره سردیش می‌کنه با یک مویز گرمیش

آدم ضعیف البُنیه‌ای که با کوچک‌ترین چیزی وضعیت مراجی‌اش تغییر کند و همچنین آدم ضعیف النفسی که طبق گفته و نظر این و آن تغییر عقیده دهد.

 

با یک گل بهار نمی‌شه

با دیدن جزء و یک نشانه مثبت نمی‌توان نتیجه‌گیری کاملاً امیدوارانه و کلی کرد.

 

بچه زاییدم قاتق نونم باشه قاتل جونم شد

گله از بچه ناخلف و ناسازگار و دردسر آفرین.

 

بخت یکبار در خونه آدم را می‌زنه

اشاره به اینکه باید از فرصت‌های بدست آمده حدکثر استفاده را برد.

 

بخشش از بزرگ‌تر است

همیشه گذشت و بخشش از کسی است که بزرگتر (از لحاظ سنی) و یا بزرگوارتر است.

 

بخند تا دنیا به رویت بخندد

بهترین برخورد با روزگار و سختی‌ها و مشکلات آن، که در نتیجه زندگی آسان‌تر سپری خواهد شد. راحت‌تر با مشکلات برخورد کردن.

 

بخور و بخواب کارمه، الله نگهدارمه

از زبان تنبل و مفت‌خور و بیکاره.

 

بخیه صد تا یک قاز زدن

رحمت بی‌فایده، کار کم درآمد، گله خیاط‌ها از کم سودی شغلشان.

 

بدتر از کوری بی‌شعوری

شعور و معرفت برای انسان والاترین ارزش محسوب می‌شود و وجود آن حتی از نعمت بینایی نیز محسوس‌تر و مهم‌تر است؛ زیرا نقصان هر چیز جبران‌پذیر است جز نقصان عقل و شعور.

 

بدم! بمیر و بدم!

خطاب به آدم تنبل و فرصت‌طلب که بخواهد از زیر کار شانه خالی کند.

 

بدهکار را هیچی نگی طلبکار می‌شه

سکوت و کوتاهی در مطالبه بدهکار را پررو و بی‌خیال می‌کند.

 

برادر را جای برادر نمی‌گیرند

کسی را به جای کس دیگر بازخواست یا مجازات نمی‌کنند.

 

برادریمان به جا، بزغاله یکی هفت صنار

دوستی و نزدیکی به جای خود، حساب و کتاب هم به‌ جای خود.

 

برای خالی نماندن عریضه

انجام کاری ظاهری و نه چندان مهم و با ارزش بنا بر مصلحت.

 

برای کسی بمیر که برات تب کنه

برای کسی که ناراحت باش و خودت را به آب و آتش بزن که او هم متقابلاً تو را دوست داشته باشد.

 

برای لای جرز خوبه

به هیچ دردی نمی‌خورد (برای هیچ کاری مفید نیست).

 

برای نهادن چه سنگ و چه زر

وقتی قرار است انسان هر آنچه از مال و مکنت را که دارد در این دنیا بگذارد و برود چه فرقی می‌کند سنگ و ریگ بی‌مقدار باشد یا زر و گوهر.

 

برای هفت پشتم بسه

زیاد و بیش از اندازه بودن چیزی.

 

برای همه مادره برای من زن بابا

کسی که برای دیگران کارآمد و دلسوز و مهربان باشد و برای دوستان و بستگان نامهربان و بی‌تفاوت یا حتی بد خواه باشد.

 

برای یک بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند

به خاطر یک استثنا از قرار و قاعده مرسوم چشم نمی‌پوشند.

 

برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن

برای سودی مختصر باعث زیان و خسارت کلی شدن.

 

بُر خوردن

قاطی و هم تراز شدن کسی با جمعی به طور تصادفی.

 

برزخ شدن

دلتنگ و غمگین و کسل شدن.

 

برق از سر پریدن

از شنیدن خبری یا قیمتی که انتظار آن نمی‌رود، متحیر و شوکه شدن.

 

برگ سبزی است تحفه درویش

تعارف و تواضع در هنگام تقدیم پیشکشی.

 

برو کشکت را بساب

به دنبال کار خودت برو و به کار دیگران و در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن.

 

بره کلاه بیاره، سر را با کلاه می‌آورد

کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی.

 

برهنه و خوشحال

بی‌خیال، کسی که حتی در شدت فقر شاد و دور از غم باشد.

 

بُزخر

کسی که جنسی را به زیر قیمت واقعی آن بخرد.

 

بزک نمیر بهار می‌یاد، کُمبزه خیار می‌یاد

حرف و وعده‌های سر خرمن و از سر باز کُنک به کسی دادن.

 

بزن بر طبل بی‌عاری که آن هم عالمی دارد

در زندگی خود را به بی‌عاری، بی‌دردی و بی‌خیالی زدن.

 

بزنم به تخته

عقیده بر این است که هنگام تعریف از حُسن کسی یا چیزی برای چشم نخوردن به تخته یا وسیله چوبی ضربه می‌زنند.

 

بسا کسان که به روز تو آرزومندند

اشاره به کسانی که از شرایط و وضعیت موجود خود ناراضی بوده و ناشکری و ناسپاسی می‌کنند، در حالی که خیلی ‌ها به همان موقعیت حسرت برده و آرزو می‌کنند که به جای او باشند.

 

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

سفر و رنج سفر به انسان چیزهای مختلفی می‌آموزد و او را با تجربه و پخته می‌کند و تکرار این سفرها و تحمل سختی‌ها و افزایش دانسته‌ها کم‌کم انسان را به پختگی لازم می‌رساند.

 

بعد از سیری لقمة پنج سیری

نظیر: آدم سیر شصت لقمه می‌خوره.

 

بعد از نود و بوقی

پس از مدت زمان بسیار طولانی.

 

بعد از یک عمر گدایی شب جمعه یادش رفته!

پس از چندین بار تکرار کاری و داشتن تجربه کافی مرتکب اشتباه شدن.

 

بفهمی نفهمی

حالت بینابین و غیر قطعی برای هر چیزی.

 

بکُشید و خوشگلم کنید

کسانی که برای زیباتر شدن حاضرند هر رنج و درد جسمانی را تحمل کنند.

 

بگذار خودم را جا کنم، آن وقت ببین چه‌ها کنم

عقیده کسی که در ابتدای کار برای رسیدن به هدف و پیشبرد کارش خود را جلوه داده و سازگاری و حوصله داشته باشد و وقتی موقعیت خود را تثبیت کرد و بر اوضاع مسلط شد هر طور دلش خواست رفتار کند.

 

بگذار در کوزه آبش را بخور

نوشته، سند و یا هر چیز دیگری که بی‌ارزش و بی‌خاصیت و به درد نخور باشد.

 

بگیر ببند، بده دست پهلوون

کسی که وقتی همه‌ کارها با کوشش و زحمت و هنر دیگری انجام شده آن را به نام خود تمام کند.

 

بلا نسبت

عبارتی که در پوزش خواهی از به زبان آوردن مطلبی زشت یا رکیک می‌گویند.

 

بُل گرفتن

با رندی و زرنگی از فرصت غیر منتظره‌ای به سود خود استفاده کردن.

 

بلندگو قورت دادن

اشاره به صدای خیلی بلند و گوش خراش.

 

بند دل پاره شدن

یکباره و به شدت ترسیدن و وحشت کردن.

 

بند را آب دادن

لو دادن و از دست دادن چیزی. فاش شدن راز.

 

بو بردن

مطلع و با خبر شدن از چیز یا کاری مخفی.

 

بوی حلواش می‌آمد

کسی که پایان عمرش نزدیک بوده و آثار مرگ در او پدیدار شده باشد.

 

به اسب شاه گفتند یابو

به کسی که از کوچک‌ترین حرف یا حرکتی ناراحت شده و قهر کند.

 

به اسم بچه، مادر می‌خوره قند و کلوچه

استفاده از موقعیت و توفیق دیگری نظیر: به نام من به کام تو.

 

به پست کسی خوردن

بر حسب تصادف به کسی برخورد کردن.

 

به تریج قباش خورده

کسی که از حرفی یا کاری بدش آ»ده و به شخصیتش بَر خورده باشد.

 

به تیپ هم زدن

دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرده و با جار و جنجال و مرافعه از یکدیگر جدا شوند.

 

به تیر غیب‌ گرفتار شدن

به مرگ یا بلای ناگهانی دچار شدن.

 

به حساب (یا خدمت) کسی رسیدن

کسی را تنبیه کردن و کیفر دادن.

 

به خاک سیاه نشاندن

کسی را بدبخت و تیره‌روز کردن، بیچاره کردن و به ذلّت افکندن.

 

به خدا رسیدن

برای انجام کار یا رفتن به جایی رنج و غذاب و مشقت فراوانی متحمل شدن.

 

به خون کسی تشنه بودن

با کسی دشمنی شدید داشتن و از او متنفر بودن.

 

به در می‌گوید دیوار بشنود

به طور غیر مستقیم و با گوشه و کنایه منظور خود را بازگو کردن، حرف دل یا متلک و یا ایراد و انتقاد خود را به کسی یا در مورد کسی گفتن اما منظور کس دیگری بودن.

 

به دست و پای کسی افتادن

در نهایت عجز و خاکساری به کسی التماس کردن و توسل جستن.

 

به دعای گربه سیاه (گربه کوره) باران نمی‌آید

دعا یا نفرین آدم بدخواه یا نفهم و بی‌ارزش مستجاب نمی‌گردد.

 

به دل چسبیدن

لذت‌بخش و مقبول قرار گرفتن چیزی.

 

به دل کسی راه رفتن

مطابق میل کسی رفتار کردن.

 

به رخ کشیدن

خود نمایی کردن، به نمایش گذاشتن، منت گذاشتن.

 

 

به روباهه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دُمم

کسی که برای تبرئه خود، هم‌دست خود را شاهد بگیرد.

 

به روی باز کسی می‌روند نه به در باز

برای میهمانان برخورد خوب و چهره گشادة میزبان مطرح است نه سفره پهرن و پذیرایی او.

 

به ریش کسی خندیدن

کسی را بی‌آنکه متوجه باشد مسخره کردن.

 

به سیم آخر زدن

قید همه چیز را زدن، برای رسیدن به هدف خود را از قید هر تکلف و آبرو یا حرمت رها کردن. نهایت تلاش را انجام دادن.

 

به شترمرغ گفتند بپر؛ گفت: شترم، گفتند بار ببر؛ گفت: مرغم

عذر و بهانه تنبل در برابر کار.

 

به صحرای کربلا زدن

به طور ناگهانی موضوع سخن را به جای دیگر کشاندن.

 

به صلّابه کشیدن

رنج و عذاب دادن، سخت‌گیری بیش از حد.

 

به کس کسونش نمی‌دم، به همه کسونش نمی‌دم

حرف پدر مادر برای بالا بردن ارزش دخترشان در مقابل خواستگارانش.

 

به کک بنده

گدا صفت، کسی که برای بی‌ارزش‌ترین چیز وکم‌ترین منفعت نظر داشته باشد.

به گرد پاش نمی‌رسد

به دو معنی:

اشاره به دوندة گریزان و ترسان یا عجول.

کسی که از جهتی در سطحی بسیار بالا قرار دارد و دیگری به حدّ و مرتبه او نمی‌رسد.

 

به گردن گرفتن

مسؤولیت امری را متقبل شدن.

 

به گوش خر یاسین خواندن

حرف یا نصیحتی که شنونده چیزی از آن نفهمد، راهنمایی و پند بی‌حاصل و بیهوده به گوش نااهل.

 

به لعنت خدا نمی‌ارزد

جنس نامرغوب که حتی ارزش لعنت فرستادن هم نداشته باشد.

 

به ما که رسید وا رسید

گِله شخص بد شانس به این معنی: نوبت ما که شد وضع به هم ریخت و عوض شد.

 

به مالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده

اشاره به اینکه ثروت و زیبایی دو چیز متزلزل و ناپایدار هستند و نباید به آن‌ها مغرور و دلخوش بود.

 

به نام من به کام تو

کسی که از اسم و یا موقعیت کس دیگری استفاده کند.

 

به هر سازی رقصیدن

تمکین و اطاعت، هر تکلیف و دستوری را پذیرفتن.

 

به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است

در همه جا مشکل و گرفتاری وجود دارد و وضع به همین منوال و اوضاع زندگی به همین ترتیب است و فرق چندانی نمی‌کند.

 

بی‌چاک دهن

بد دهن، کسی که همیشه دهانش به فحش و بد و بی‌راه باز باشد.

 

بی‌چشم و رو

نمک‌نشناس و قدرنشناس.

بیل‌زنی باغچه خودت را بیل بزن

به کسی گویند که در کار خودش وامانده و با دخالت در کار دیگری در صدد اصلاح و راه انداختن کارش برآید.

 

بی‌مایه فطیره

بدون زحمت و خرج کار پیش نمی‌رود.

 

 

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

حروف ربط و اضافه در زبان فارسی

حروف ربط و اضافه در زبان فارسی

 

بعضی از کلمه ها معنی مستقلی ندارند و در سخن برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها به یکدیگر یا نسبت دادن کلمه ای به کلمه ای یا جمله ای و یا نشان دادن نقش کلمه ای در جمله به کار می روند. این کلمه ها راحرف می گویند.

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

مفعول

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارس ادب