ادبیات فارسی :: پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی ادبیات فارسی

۳۹ مطلب با موضوع «ادبیات فارسی» ثبت شده است

ضرب المثل هایی که با حرف ((ک)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ک)) آغاز می شوند

 

کاچی به از هیچی

کم هر چیز از نبود و هیچ آن بهتر است.

 

کار از محکم کاری عیب نمی‌کند

کار را باید دقیق و اساسی و درست حسابی انجام داد تا خیال آدم مطمئن و آسوده‌تر باشد.

 

کار بجای باریک رسیدن

کاری به آخرین و خطرناک‌ترین و خراب‌ترین مرحله خود رسیدن و بیخ پیدا کردن، به طوری که چاره‌ای نداشته یا به سختی بتوان برای آن چاره‌ای اندیشید.

 

کار حضرت فیل

کار بزرگ و مشکلی که انجامش از عهده هر کسی بر نمی‌آید.

 

کارد بزنی خونش در نمی‌آید

شدت عصبانیت در حدی که خون در بدن منجمد شود.

 

کارد به استخوان رسیدن

خسته و عاصی شدن از وضعیتی، آخرین حد تحمّل.

 

کار دست خود یا کسی دادن

باعث اذیت و دردسر و گرفتاری شدن.

 

کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد

اشاره به اینکه کار نیمه کاره و به آخر نرسیده ارزشی ندارد و هر کس کاری را شروع می‌کند بهتر است خود نیز آن را به پایان برساند.

 

کارش چیه؟ بوق می‌زنه، بخیه به آب‌دوغ می‌زنه

معرفی شخص بیکار و بی‌هنر.

 

کار نشد ندارد

انجام هر کاری شدنی است و به همت و اراده شخص بستگی دارد.

 

کار نیکو کردن از پر کردن است

تکرار و استمرار در هر کار موجب کسب تجربه شده و در نتیجه آن کار بهتر، با کیفیت‌تر و در حد کمال انجام می‌شود.

 

کار را باید داد دست کاردان

هرکاری باید به دست کسی که تجربه و تخصص کافی در آن مورد دارد انجام شود، چرا که در غیر این صورت انجام کار با کیفیت و بازدهی مناسب همراه نخواهد شد.

 

کارها نیکو شود اما به صبر

با صبر و تحمل و بردباری و به مرور زمان انشالله تمام مشکلات حل شده و کارها سر و سامان خواهد گرفت.

 

کار هر بز نیست خرمن کوفتن/ گاو نر می‌خواهد و مرد کهن

هر کسی از عهدة هر کاری بر نمی‌آید. کنایه از لزوم داشتن تجربه و تخصص در انجام هر کاری.

 

کاری کرد کارستان

کاری فوق‌العاده، نگفتنی و بسیار دقیق و اساسی، کسی که کاری بزرگ و مشکل را به بهترین نحو، درست و حسابی و بدون عیب و نقص انجام دهد.

 

کاری که چشم می‌کنه ابرو نمی‌کنه

هر کس و هر چیز خاصیت مخصوص به خود را دارد و البته لزوم و تاثیر چشم از ابرو در تمام امور بیشتر است.

 

کاسه‌ای زیر نیم کاسه است

حُقّه و کلکی در کار است.

 

کاسه جایی رود که باز آید قدح

انجام کار یا انجام دادن هدیه به کسی به امید و با چشم داشت انجام کاری بزرگتر یا دریافت هدیه‌ای گران‌بهاتر از طرف مقابل.

 

کاسه جایی رود که باز آید قدح

کلافه و سردرگم و مردد بودن، هم و غم پیدا کردن راه چاره داشتن.

کاسه داغ‌تر از آش

کسی که در کاری از صاحب اصلی آن بیشتر جوش بزند.

 

کاسه کوزه را به هم زدن

به هم ریختن بساط و زندگی، شر و فساد و خسارت و خرابی به بار آوردن.

 

کافر همه را به کیش خود پندارد

آدم نادرست و خلاف‌کار همه را مانند خودش می‌داند.

 

کبکش خروس می‌خونه

کسی که بسیار شاد و شنگول باشد.

 

کبوتر با کبوتر، باز با باز

هر کس باید با هم‌شأن و هم‌زبان و هم‌ردة خود معاشرت، وصلت و یا معامله کند.

 

کپة مرگ

خوابیدن یا خواباندن توهین‌آمیز و همراه با دلخوری و ناراحتی.

 

کت بده کلاه بده، دو قورت و نیم بالا بده

کسی که در حق دیگری خدمت و خوبی کرده و دست آخر هم بدهکار شده و دچار زخم‌زبان و توقعات بی‌جا گردد.

 

کجا خوش است؟ آنجا که دل خوش است

هر کجا که دل و روح انسان شاد و با طراوت شود، آنجا بهترین جا است.

 

کج‌دار و مریز

ملاحضه و مدارا کردن، احتیاط.

 

کربلا رفتنت بهانه بوَد/ کربلا در میان خانه بوَد

خدا را در همه جا می‌توان یافت و به او توجه کرد.

 

کُرکُری خواندن

رجز خواندن، ادعا داشتن، نمایاندن خود به خصوصیتی برجسته.

 

کرم از درخت است

اشکال و ایراد از خود شخص است که باعث به وجود آمدن مشکل یا آزار و مزاحمت می‌شود.

 

کرم کار است

کسی که در کاری خبره بوده و مهارت و آگاهی زیادی داشته باشد.

 

کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من

برای انجام کارها جز به خود نباید به دیگران امید و اتّکا داشت زیرا کسی کمک نمی‌کند (یا نمی‌تواند کمک کند).

 

کسی که به ما نریده بود، کلاغ کو. دریده بود!

بی‌شخصیت و بی‌اعتباری که از برتر و بالاتر از خود عیب‌جویی و سوال و جواب کند.

 

کسی که نمی‌داند فقط خواجه حافظ شیراز است

موضوعی که همه از آن آگاه و با خبرند.

 

کشتی‌ها غرش شده

به کسی که در غم و اندوه فرو رفته باشد می‌گویند.

 

کشک چی پشم چی

انکار موضوع، خود را به راه دیگر زدن و رد کردن اصل مطلب.

 

کف دستم را بو نکرده بودم

خبر نداشتم، غیب نمی‌دانستم.

 

کف دستی را که مو ندارد نمی‌شود کَند

چیزی یا پولی را که وجود ندارد نمی‌توان مطالبه کرد، از فقیر مالی یا معنوی نمی‌توان توقع داشت و چیزی دریافت کرد. انتظار و توقع بیهوده داشتن.

 

کف رفتن

دزدی کردن پنهانی و بدن اینکه کسی بفهمد چیزی را برداشتن (اشاره به کف‌زنی که نوعی از دزدی است).

 

کفر کسی را بالا آوردن

کسی را عصبانی و خشمگین کردن.

 

 

کفش کسی را جفت کردن

جواب کردن، عذر کسی را خواستن و بیرون کردن. در برخی موارد در هنگام خروج میهمان کفش را جفت می‌کردند.

 

کفگیر به ته دیگ خوردن

ته کشیدن و تمام شدن پول و سرمایه، تهی‌دست شدن و چیزی در بساط نداشتن.

 

کک تو تنبوش افتاده

ترسیدن و به هول و ولا و دلشوره افتادن.

 

ککش نمی‌گزد

از چیزی ناراحت و متأثر نمی‌شود، بی‌خیال و لاقید و بی‌اعتنا به امور.

 

کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت

تقلید کورکورانه و دنباله‌روی از دیگران و ادای کسی را در آوردن موجب ضرر و گمراهی است.

 

کلاف سر در گم

کسی که در مورد چیزی راه و چاره را گم کرده باشند و نداند که چه باید کند، یا موضوع وکاری که پیچ خورده باشد.

 

کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی

خطاب به کسی که مشکل خود را نمی‌تواند حل کند و برای حل مشکل شخص دیگر به راهنمایی‌اش می‌پردازد.

 

کلاه خود را قاضی کردن

حرف یا کاری پیش خود سنجیدن و سبک سنگین کردن، با خودت خلوت کردن برای ارزیابی و مصلحت‌اندیشی.

 

کلاه سر کسی گذاشتن

کسی را گول زدن و اغفال کردن و او را مغبون ساختن.

 

کلاهش پس معرکه است

کسی که در کاری از دیگران عقب مانده باشد.

کلاهش پشم نداره

غیرت و هیبت و جُربزه نداد.

 

کلا همان تو هم می‌رود

با هم اختلاف پیدا می‌کنیم و دعوایمان می‌شود، از هم ناراحت و دلگیر می‌شویم.

 

کلفت گفتن

متلک بار کسی کردن، درشت گفتن و طعنه زدن.

 

کلوخ انداز را پاداش سنگ است

با بدی و ستم باید بدتر و ستمگرانه‌تر برخورد کرد. پاسخ متقابل به مثل.

 

کله‌اش باد داره

قُد و یک‌دنده‌ای که حرف‌های بزرگ می‌زند و فکرهای خطرناک در سر دارد.

 

کله‌اش بوی قرمه‌سبزی می‌دهد

کسی که در سر هوای کارها و اقدامات خطرناک و دردسر آفرین و خارج از توان خود بپروراند.

 

کم بخور، همیشه بخور

کم خوردن به دو منظور: یکی قناعت و دیگر تضمین سلامت که هر دو موجب استمرار و همیشه خوردن است.

 

کمیتش لنگ است

وضع مالی خوبی ندارد و به سختی زندگی می‌گذراند، دخلش با خرجش مطابقت ندارد.

 

کنگر خورده لنگر انداخته

کسی که مدت طولانی در جایی مانده و خیال رفتن نداشته باشد.

 

کوتاه آمدن

دنباله حرف یا کاری را نگرفتن و رها کردن و فیصله دادن به قضیه یا موضوعی که ادامه آن به صلاح نیست، پی موضوع یا حرف را نگرفتن و از آن رد شدن و به ختم غائله راضی گردیدن.

 

کور از خدا چی می‌خواد؟ دو چشم بینا

در پاسخ به پیشنهاد مطلوب و مورد نیاز یا هنگام پیش آمدن شرایط و موقعیت مناسب و دلخواه می‌گویند.

کور خودش است بینای مردم

کسی که عیوب خود را نمی‌بیند اما دائم از دیگران ایراد می‌گیرد.

 

کوری ببین که عصاکش کور دگر است

بیماری که از بیمار دیگر پرستاری می‌کند یا درمانده و گرفتاری که به گرفتاری شخص دیگری رسیدگی کرده و به او کمک کند.

 

کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خوره

معمولاً کسی که صاحب هنر و حرفه‌ای است، خودش از آن بهره‌ای نمی‌برد و در استفاده از هنر خویش تنبل است.

 

کوه به کوه نمی‌رسه، آدم به آدم می‌رسه

دنیا با تمام بزرگی‌اش آنقدر کوچک است که در ان دو نفر که یکی بدی کرده و دیگری بدی بالاخره در راه هم قرار می‌گیرند و با هم روبرو خواهند شد و کسی که بدی کرده به سزای عملش رسیده و شرمنده و پشیمان خواهد شد.

 

کی به کیه؟ تاریکیه!

آشفته بازار، اوضاع بی‌سر و سامان و بدون صاحب، کسی به کسی نبودن.

 

کی‌ میره این همه راه رو؟

طعنه به کسی که در وصف خود یا دیگری مبالغه و تعریف بی‌جا کند یا ادعا و درخواست بیش از حد لیاقتش داشته باشد.

 

کینه شتری

کینه طولانی و فراموش نشدنی.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ق)) آغاز می شود

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ق)) آغاز می شود

 

قاپ کسی را دزدیدن

کسی را تحت اختیار گرفتن و مال خود کردن.

 

قاطی مرغ‌ها شدن

جوانی که داماد شده یا مجردی که متأهل شده باشد.

 

قافیه را باختن

جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.

 

قال کار را کندن

به آخر رساندن و تمام کردن کار یا هر چیز دیگر، ته کار یا قضیه‌ای را بالا آوردن.

 

قال گذاشتن

کسی را که تنها یا به انتظار گذاشتن و به دنبال کار خود رفتن.

 

قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری

قدر و ارزش هر کار و هنری را خبره و هنرمند در آن می‌داند.

 

قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید

نعمت‌ها، خوشی‌ها و ایام سعادت و تندرستی همیشگی و پایدار نیستند و انسان وقتی ارزش واقعی آن‌ها را می‌داند که آن‌ها را از دست بدهد و دچار مشکل و گرفتاری شود.

 

قربون برم خدا رو، یک بام و دو هوا رو

در یک مسئله و امری واحد بنا بر مصلحت دو گونه عقیده و دو برخورد متفاوت داشتن.

 

قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم

دوستی‌های مادی، کسانی که به خاطر پول و مادیات با کسی دوستی می‌ورزند.

 

قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را؟

به کسی می‌گویند که حقیقتی آشکار را انکار کند و برای تبرئه خود قسم بخورد.

 

قشقرق به پا کردن

داد و قال و کولی‌گری، بر سر چیزی فتنه و آشوب به پا کردن.

 

قصاص قبل از جنایت

محکوم و مجازات کردن پیش از مشخص شدن و اثبات خطا.

 

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

توصیه به توجه و اعتنا نسبت به هر چیز کم و اندک، سفارش به صرفه‌جویی که به مرور موجب جمع و قابل توجه شدن هر چیز می‌گردد.

 

قمر در عقرب

اوضاع ناجور و نامساعد.

 

قند توی دل آب کردن

خوشحالی بیش از حد، ذوق‌زده شدن.

 

قوز بالا قوز

گرفتاری روی گرفتاری اضافه شدن مشکل قبلی به طوری که کار پیچیده‌تر و خراب‌تر شود.

 

قوطی بگیر و بنشان

پیغام پوچ و بی‌محتوی یا دستور کاری بیهوده به مزاحم دادن جهت رفع مزاحمت و از سر باز کردن.

 

قیمه و قرمه کردن

زخمی و مجروح ساختن، لت و پار کردن.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ف)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ف)) آغاز می شوند

 

فاتحه‌اش خوانده است

کسی یا چیزی که عمرش به سر آمده و باید قیدش را زد و از آن دل کند.

 

فتیله را از گوش در آوردن

قطع امید و صرف‌نظر، باز کردن گوش و شنیدن حرفی که آخرین امید ناامید می‌کند، فکری را از سر بیرون کردن. حاضر به شنیدن حرفی که به ضرر فرد می‌باشد.

 

فحش خورش خوبه

در برابر فحش و بد و بیراه و توهین صبور و ملایم و بی‌رگ و بی‌اهمیت بودن.

 

فراموشی هم نعمتی است

اگر انسان از این نعمت بی‌بهره بود، یاد همیشگی مسائل دردناک و غم و غصه دائمی او را از ادامه زندگی باز می‌داشت.

 

فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره!

چون خصلت و ذات فضول اصلاح‌پذیر نیست، با اغراق می‌گویند حتی در جهنم هنگامی که در حال سوختن است نیز دست از وراجی و بیهوده‌گویی بر نمی‌دارد.

 

فکر کرده علی‌آباد هم شهری است

اشاره کردن به کسی که امر بر او مشتبه شده و یا نادانسته و ساده‌انگارانه خود یا دیگری و یا امر کوچک و ناچیزی را بزرگ و مهم بداند و با غرور و رضایت بی‌جا به خود یا دیگری بنازد.

 

فکر نان باش که خربزه آب است

سفارش یا نصیحت به کسی که از امور مهم و اصلی غافل شده و فکر و وقت خود را بر کارهای فرعی و چیزهای بیهوده و بیخودی صرف کند.

 

فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه

به کسی که جثه و اندام کوچک داشته باشد و در عوض بسیار پر هنر و زبر و زرنگ باشد.

 

فلنگ را بستن

آهسته و ناگهانی در رفتن، جیم شدن.

 

فاره چون بلند شود سرنگون گردد

هر اوجی حضیضی و هر خیزی افتی دارد، کسی که در اوج غرور و برتری باشد عاقبت به خواری و حقارت می‌رسد.

 

فوت کوزه‌گری

علم استادی و خبرگی، لِم کار. ریزه‌کاری‌هایی که در اثر تجربه زیاد و مهارت بالای استاد بدست آید.

 

فهمیدی شوخی، نفهمیدی جدی

گوینده حرف دل خود را به جهت جلوگیری از ناراحتی طرف با شوخی بزند و اگر طرف متوجه شد آن را شوخی تلقی کند.

 

فیلش یاد هندوستان کرده

به یاد گذشته و کسی یا چیزی یا جای مورد علاقه خود افتادن و شوق بازگشت به آن پیدا کردن.

 

فیل و فنجان

دو شخص یا دو چیز که از نظر جثه و ظاهر ناهماهنگ بوده و یکی بزرگ باشد.

 

فیل هوا کردن

کار بزرگ و سخت غیرممکن.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((غ)) آغاز می شوند

ضرب المثل هایی که با حرف ((غ)) آغاز می شوند

 

غاز چراندن

نهایت بیکاری.

 

غزل خداحافظی خواندن

به دو معنی:

پایان عمر و دم مرگ.

جدایی و یا قهر و کناره‌گیری و قطع مراوِده.

 

غسل می‌کنم غسل پشه، می‌خواد بشه می‌خواد نشه

تطهیر و شستشو و کار سطحی و ناقص و سرسری.

 

غفلت موجب پشیمانی است

سهل‌انگاری در کاری یا استفاده نکردن از فرصت مناسب موجب ندامت خواهد شد.

 

غلام حلقه به گوش

مثل برده مطیع و گوش به فرمان بودن.

 

غوره نشده مویز شده

به کوچکی که بخواهد بزرگی کند می‌گویند.

 

غول بی‌شاخ و دُم

کسی که هیکل بزرگ و تنونمندی دارد اما به اندازه هیکلش بزرگ نیست. کنایه از فرد قوی هیکل و درشت بنیه اما حقیر و نادان.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ع)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ع)) آغاز می شوند

 

 

عاقبت جوینده یابنده بود

هر که جویای هر چه باشد بالاخره آن را بدست خواهد آورد زیرا هیچ چیز در برابر همت و تلاش و پشت‌کار انسان غیر ممکن و دست نیافتنی نیست.

 

عاقلان دانند

به دو معنی:

به کسی می‌گویند که عیب و بدنامی خود را روی دیگری بگذارد و برعکس حرف بزند.

حرف کسی که از چیزی سر در نمی‌آورد.

 

عجله کار شیطان است

هیچ کاری با عجله و اظطراب به سرانجام خیر و نتیجه درست و مطلوب نخواهد رسید.

 

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

اگر خدا بخواهد چه بسا دردسرها و توطئه‌ها و دشمنی‌ها به دست خود دشمن موجب خیر و برکت می‌گردند.

 

عرش را سیر می‌کند

به کسی می‌گویند که بخاطر وقوع امری مطلوب و غیر منتظره بسیار خوشحال و ذوق‌زده باشد.

 

عروس تعریفی گوزو از آب در اومد

درباره کسی می‌گویند که بر خلاف خوشگویی‌ها و تعاریفی که از او شده رفتار ناپسندی را انجام می‌دهد.

 

عروس نمی‌تونست برقصه، می گفت اتاق کجه!

کسی که قادر به انجام کاری نباشد و برای توجیه خود از شرایط و ابزار کار ایراد بگیرد. بهانه تراشی.

 

عروس هزار داماد

منظور دنیا و بی‌وفائی آن است که هر روز بر وفق مراد کسی است و روز بعد از او روی می‌گرداند.

 

عزرائیل هم رغبت نمی‌کنه طرفش بیاد

اشاره به آدم زشت و لاغر یا بیماری که آنقدر از ریخت و رو افتاده و بدحال است که عزرائیل هم از او روی می گرداند.

 

عزرائیل را جواب کردن

به کسی یا بیمار بدحالی می‌گویند که از مرگ حتمی جان بدر برده باشد.

 

عشق‌هایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود

عشق واقعی با نفس‌پرستی و عشقی که با دیدن ظاهر و آب و رنگ به وجود می‌آید فرق می‌کند، عشق‌های ظاهری نتیجه‌ای جز ننگ و بدنامی ندارد.

 

عشوه شتری، غمزه خرکی

ناز بیخودی که اصلاً هم به طرف نمی‌آید.

 

عطایش را به لقایش بخشید

کسی که چون حاضر به دیدن و مراوده با شخص بداخلاق یا منت‌گذار نیست از خیر لطف و فایدة آن شخص هم صرف‌نظر می‌کند.

 

عقل سالم در بدن سالم

هرگاه جسم سالم و نیرومند باشد، فکر هم خوب کار می‌کند.

 

عقلش پاره سنگ بر می‌داره یا عقلش گِرده

عقل سالم و درست حسابی نداره، کم عقل است.

 

عقلش پس کله ‌شه

کسی که بدن تفکر کاری را انجام داده و پس از به بار آوردن پشیمانی متوجه کار اشتباه خود بشود.

 

عقل که نیست، جون در عذابه

کسی که عقل سلیمی ندارد یا از عقلش درست استفاده نمی‌کند، دچار ضرر و دردسر و عذاب می‌شود.

 

عقل مردم به چشمشان است

بیشتر مردم ظاهر بین هستند و آنچه را که می‌بینند باور می‌کنند.

 

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

باید قبل از اینکه کار از کار بگذرد و اتفاق بد یا مشکل و دردسری به وجود آید به فکر چاره‌اندیشی بود.

 

 

علف باید به دهن بزی شیرین باشه

در انتخاب همسر یا انتخاب چیزی، خود فرد باید از طرف مقابل یا آن چیز خوشش بیاید و آن را بپسندد و تمایل داشته باشد نه دیگران.

 

علف زیر پا سبز شدن

مدت زیادی در جایی به انتظار ایستادن.

 

علی ماند و حوضش

رفتن همه و تنها ماندن کسی.

 

عمو یادگار خوابی یا بیدار؟!

هوشیار و متوجه کردن کسی که در شُرُف ضرر یا خطر است و در وضع نامناسبی قرار دارد.

 

عهد دقیانوس

گذشته‌های خیلی دور، دورترین زمان.

 

عیب می‌‌ جمله بگفتی هنرش نیز بگوی

کسی یا چیزی را که فقط بدی‌ها و عیوبش را بیان کنند و خوبی‌ها و مهارتش را نادیده بگیرند.

 

عیسی به دین خود، موسی به دین خود

دو نفر یا دو گروه یا دو دسته که کاری به کار هم نداشته باشند و هر کس به راه خود و به دنبال کار و عقیده خود برود.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب