ضرب المثل هایی که با حرف ((گ)) آغاز می شوند

 

گاوبندی

هم‌دستی و تبانی دو نفر برای کلاه گذاشتن طرف مقابل.

 

گاو پیشانی سفید

کسی که همه و در هر کجا او را می‌شناسند و معروف است.

 

گاوش زائید

گرفتاری و بدبختی یا ضرری برایش پیش آمد.

 

گاو نُه من شیرده

خوبی و خدمت کردن اما در آخر با یک کار یا حرف آزار دهنده زحمت خود را پایمال کردن و از بین بردن.

 

گاهی به اداگاهی به اصول، گاهی به خدا گاهی به رسول

کسی که بی‌عقیده است و بنابر مصلحت رنگ عوض می‌کند و خود را با تغییر موقعیت و با هر عقیده‌ای هماهنگ و همسو می‌کند.

 

گدا به گدا رحمت به خدا

کمک و دستگیری یا راهنمایی فقیری به مستحق‌تر از خود، پناه بردن بی‌نوا به بی‌نوای دیگر.

 

گذر پوست به دباغخانه می‌افتد

به کسی می‌گویند که به دیگری بدی کرده، اما بالاخره روزی با همان شخص سرو کار پیدا می‌کند و احتیاجش به او می‌افتد.

 

گربه دستش به گوشت نمی‌رسه میگه بو میده

کسی که از بدست آوردن یا انجام خواسته و موقعیت مورد نظرش محروم و ناامید شده روی آن چیز عیب می‌گذارد و اینطور خود یا دیگران را قانع می‌کند که مناعت طبع دارد.

 

گربه را باید دم حجله کُشت

همان اول کار باید از طرف زهره چشم گرفت تا حساب کار خودش را بکند.

گربه رقصاندن

بازی در آوردن، کسی را سر دواندن و بازی دادن.

 

گربه شور

تمیز و درست و حسابی نشُستن، شستشوی سرسری و ناقص (مثل گربه‌ای که خود را فقط در آب می‌غلتاند).

 

گردنم از مو باریک‌تر

در مقابل حرف حق و سخن به جا تسلیم هستم و آن را می‌پذیرم.

 

گرسنگی نکشیدی عاشقی یادت بره

فقیر و درمانده‌ای که از کم‌ترین امکانات و رفع احتیاجات خود محروم است، دیگر نمی‌تواند به عشق و عاشقی فکر کند.

 

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

با صبر و حوصله کم‌کم کارها درست می‌شود، به طوری که حتی می‌توان ازغوره ترش حلوای شیرین به دست آورد.

 

گرگ باران دیده

اشاره به شخص بسیار با تجربه.

 

گرگ در لباس میش

ظاهری در فریبنده و مظلوم نمایانه برای آسیب رساندن و نابودی.

 

گرم گرفتن

تحویل گرفتن کسی و با او خودش و بش کردن و صمیمی شدن.

 

گل از گُلش شکفت

خوشحال و خندان شد (اشاره به غنچه که بر اثر نسیم صبحگاهی شکفته شده و تبدیل به گل می‌شود).

 

گُل گفتن و گل شنیدن

رد و بدل شدن حرف‌های خوب، زیبا و صمیمانه بین دو نفر.

 

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

در ظاهر یعنی: خوب بود خوب‌تر هم شد، اما غالباً برعکس و به طعنه در مورد زیادتر شدن عیب کار گفته می‌شود یعنی: خیلی کم عیب و مشکل داشت یکی دیگر هم اضافه شد.

 

گل بی‌خار نمی‌شود

به دو معنا بکار می‌رود:

هیچ کس و هیچ چیز بی‌عیب و نقص نیست حتی گُل.

برای رسیدن به هدف و مطلوب خود باید بهایی پرداخت و متحمّل رنج و زحمت شد.

 

گل بی‌عیب خداست

همه انسان‌ها عیب و نقطعه ضعف دارند، فقط خدا از هر گونه عیب و نقص مبرّاست.

 

گل پشت و رو ندارد

به کسی می‌گویند که به ناچار پشت بر شخص یا جمعی کرده و معذرت می‌خواهد.

 

گل سر سبد

بهترین و عزیزترین فرد یا چیز در میان بقیه.

 

گل گفتی اما شل گفتی

توی ذوق زدن کسی که اظهار نظر بی‌ارزش و نه چندان درست و حسابی بکند.

 

گله دست گرگ افتاده

عده‌ای که گیر حکم و سرپرست حریص و بی‌رحم افتاده باشند.

 

گلیم خود را از آب بیرون کشیدن

از پس کارهای هر چند سخت خود بر آمدن و برای رفع مشکلات، درمانده و محتاج کسی نشدن.

 

گنجشک را رنگ می‌کنه جای قناری می‌فروشه

آدم نادرست و متقلّب و فریب‌کار.

 

گندم برشته شدن

به جِلز و وِلز افتادن، ناشکیبایی.

 

گندم نمای جو فروش

کاسب متقلّب که جنس مرغوبی را نشان داده اما موقع تحویل، نامرغوب آن‌ها را تحویل دهد.

 

گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری

هنگامی که تاوان گناه و خطای کسی را دیگری پس بدهد.

 

گورم کجا بود که کفنم باشه

بی‌چیز و فقیر و تهی‌دست.

 

گوز را به شقیقه زدن

دو چیز و دو موضوع بی‌ربط را به هم مربوط ساختن.

 

گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالة ماست/ آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

کسی که نسبت به درخواست‌ها و نصایح دیگران بی‌توجه و بی‌اعتناس و یا عمداً نمی‌خواهد آن‌ها را بشنود و بپذیرد، بنابراین با زور و داد و فریاد هم نمی‌توان به او فهماند.

 

گوش به زنگ

آماده و منتظر شنیدن خبری یا وقوع امری بودن.

 

گوشت از دهان گرگ کشیدن

کار بسیار سخت و خطرناکی را با مهارت و شجاعت و از جان گذشتگی انجام دادن.

 

گوشتش زیر دندونشه

کسی را می‌گویند که جگر گوشه‌اش تحت اراده و اختیار کسی دیگری است و باید در برخورد با او احتیاط و مدارا کند.

گوش خواباندن

منتظر فرصت شدن.

 

گوشش بدهکار نیست

به نصایح، ایرادها و خواسته‌های دیگران گوش نمی‌دهد و توجهی ندارد، نسبت به اوضاع و احوال پیرامونش بی‌تفاوت و بی‌خیال است.

 

گوش شیطان کر، چشم شیطان کور

هنگامی که بخواهند از روبراه شدن وضعیتی خبر بدهند می‌گویند.

 

گوشی دست کسی آمدن

حقیقت موضوعی را فهمیدن و حواس خود را جمع کردن.

 

 

گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل؟

ارزش و اعتبار هر فرد به علم و هنر سرمایه وجودی خود اوست نه به فضائل پدر یا اصل و نسبش.

 

گیوه را ور کشیدن

آماده شدن و راه افتادن برای اقدام و دست زدن به کاری

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب