ضرب المثل هایی که با حرف ((د)) آغاز میگردند
دارندگی و برازندگی
لاجرم توانگری بزرگ منشی میآورد.
دایه مهربانتر از مادر!
دلسوزی بیجا و دخالت بیجا و خود سرانه.
دختر پزون
به غذایی که دختر دمبخت پخته باشد و بخواهند تعریف مضاعف بکنند، میگویند.
دختر همسایه هر چی چِلتر واسه ما بهتر
از عیب دیگران راحتتر میتوان سوء استفاده کرد.
در این دنیا دلی بیغم نباشد/ اگر باشد بنیآدم نباشه
اشاره به اینکه همه انسانها کم یا زیاد به گونهای غم و گرفتاری دارند.
در باغ سبز نشان دادن
در شروع کاری، جهت سوء استفاده رفتار و وعدههای فریبنده داشتن.
در بیابان لنگه کفش نعمت است
در موقع سختی و تنگنا حتی کمترین و بیارزشترین چیزها به حساب میآید و به درد میخورد.
در خونه باز
مهمان دوست، کسی که در خانهاش همیشه به روی مهمان باز است.
در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته؟
اشاره به شخص بیملاحضه که از محبت و نجابت و بزرگواری کسی سوء استفاده کند.
درز کردن
خبری منتشر و پخش شدن.
در عفو لذتی است که در انتقام نیست
سفارش به بخشش و گذشت به هنگام قدرت توانایی در گرفتن انتقام.
در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست
برای انجام کار درست و خیر نباید شک و تردید داشت و از این و آن پرسید یا حتی استخاره کرد.
در مسجد را نمیشود کند
قید متعلقاتی چون پدر و مادر یا فرزند را نمیتوان زد، حتی اگر آزاردهنده و غیر قابل تحمل باشند.
در ناامیدی بسی امید است
نباید قطع امید کرد و تا آخرین لحظه باید امیدوار بود.
دروغ که حناق نیست
هنگام عصبانیت از دست دروغگو میگویند، به این معنی که: دروغ گفتن راحت است و معنی برای آن وجود ندارد.
دروغگو کم حافظه است
از آنجا که دروغگو میخواهد از چیزی غیر واقعی و ساختگی سخن بگوید طبعاً کلامش محکم و بدون اشتباه نخواهد بود، بنابراین در گفتههایش اختلاف و ضد و نقیض به وجود آمده و دروغش آشکار میگردد.
در همیشه روی یک پاشنه نمیگردد
اوضاع دائم به یک حال نمیماند.
در یه تخته خوردن
به وجود آمدن فرصت و اتفاقی سودمند و غیر مترقبه.
دزد حاضر بز حاضر
اشاره به حرف یا عمل غیر قابل انکار، در مواردی که همه شواهد برای اثبات واقعیت مطلبی وجود داشته باشد و به راحتی بتوان به حقیقت موضوع پی برد.
دزد ناشی به کاهدون میزنه
بیتجربگی و همچنین بدشانسی باعث شکست در هر کار است.
2 دزد نگرفته پادشاه است
مقصر بیمدرک خیالش آسوده است و برای خود پادشاهی میکند.
دست از پا درازتر
شکست خورده و نا امید و به نتیجه نرسیده.
دست از سر کچل برداشتن
کسی را رها کردن و آزار ندادن و کاری به کارش نداشتن.
دست بالای دست بسیار است
زورگویی که به زیر دست و صعیفتر از خود ظلم و بدی کند، بالاخره ظالمتر و قدرتمندتر از او نیز پیدا خواهد شد که به خود او ظلم کند و حسابش را برسد.
دست بوس
عرض ادب و سلام خدمت کسی گفتن.
دست به دامن شدن
به کسی متوسّل شدن و پناهنده شدن.
دست به دست سپرده
نظیر: از هر دست که بدهی از همان دست پس میگیری.
دست به سیاه و سفید نزدن
بیکاره و تن پرور بودن و هیچ کاری انجام ندادن.
دست به عصا
محتاطانه، با دقت و ملاحظه رفتار کردن.
دست چپ و راست را تشخیص ندادن
قدرت فهم و تشخیص نداشتن، نادان و مبتدی بودن.
دست خر کوتاه
به کسی که بیاجازه دست به طرف چیزی دراز کند میگویند، یعنی دست درازی قدغن.
دست راستش زیر سر من
آدم ناامیدی که آرزو کند به جای دیگری و دارای موقعیت و وضعیت او باشد.
دست رد بر سینه کسی زدن
کسی را طرد و ناامید کردن و جواب منفی دادن.
دستش از دنیا کوتاه است
معمولاً برای جلوگیری از غیبت پشت سر مُرده میگویند، یعنی دیگر در این دنیا نیست که از خود دفاع کند.
دستش از گور بیرون مانده
مردهای که حتی در زیر خاک هم نگران حال و وضع نزدیکان خود باشد.
دستش به دهنش میرسه
کسی که وضع مالی نسبتاً خوبی دارد و محتاج دیگران نیست.
دست شکسته دنبال کار میرود اما دل شکسته نمیرود
در واقع روحیه و عشق و علاقه موجب انجام و پیشبرد کارهاست نه زحمت و تلاش ظاهری. اهمیت روحیه و علاقه به کار در مقابل تلاش جسمی.
دستش نمک نداره
کسی که هر چه بی این و آن محبت و خوبی میکند قدر آن را نمیدانند و یا اینکه در مقابل بدی میبینند.
دست کسی را تو پوست گردو گذاشتن
کسی را لنگ و معطل کردن.
دست کسی را خواندن
فکر کسی را خواندن، پی به خیالات کسی بردن.
دست کم گرفتن
کم ارزش شمردن و به حساب نیاوردن چیزی یا کسی، کوچک و ناچیز تلقی کردن.
دسته گل به آب دادن
خرابکاری کردن.
دستی از دور بر آتش داشتن
از دور شاهد ماجرا بودن و از دشواریها یا خطرات کار اطلاع نداشتن.
دعوا لحاف ملّاست
برای رسیدن به مقصود چیزی را بهانه قرار دادن.
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
به دو معنی:
دیوانه عشق خدا شدن
از دست دادن عقل و شعور و اینکه آدم دیوانه از فکر و خیال و دغدغههای زندگی آسوده است.
دل به دریا زدن
ترس و تردید را کنار گذاشتن و هرچه باداباد گفتن و شجاعت اقدام کردن.
دل به دل راه دارد
دوستی و محبت راه دل را به دل باز کرده و قلبها را به یکدیگر ارتباط میدهد، عشق و علاقه دو طرفه است.
دل پر شدن
از دنیا یا از کسی گله و ناراحتی داشتن.
دل دادن و قلوه گرفتن
گفتگو و همصحبتی همراه با علاقه و صمیمیت بین دو طرف.
دل دل کردن
تردید داشتن، مردد بودن.
دلش طاقچه ندارد
کنایه از کم صبر و طاقت بودن.
دلش مثل آینه است
کنایه از آدم صادق و بیریا و بیغل و غش (نظر به اینکه آینه هر چه در آن است یعنی واقعیت را نشان میدهد).
دلی از عزا در آوردن
بعد مدتی کاری را به دلخواه و مطلوب و درست و حسابی انجام دادن و سیراب شدن (مثل خوردن غذای سیر یا رفتن به تفریح و...).
دماغش را بگیری جانش در میآید
به آدم ضعیف و لاغر میگویند.
دُم به تله ندادن
گیر نیفتادن به جهت زرنگی و زیرکی.
دُم به کول گذاشتن
ناامید و شکست خورده پی کار خود رفتن، ترسیدن و خد را جمع و جور کردن.
دم خورشید کباب شدن
مبتلا شدن به گرفتاری و مصیبت و بلا، متحمّل رنج و عذاب فراوان شدن.
دُم در آوردن
پررویی و زبان درازی.
دُم کسی را چیدن
وقیح وپررویی را بر جای خود نشاندن.
دندان اسب پیشکشی را نمیشمارند
در مورد ارزش و قیمت یا عیب و ایراد هدیه و چیز مجانی دقت و حساب کتاب نمیکنند.
دندان تیز کردن
چشم طمع به چیزی یا کسی دوختن.
دندان روی جگر گذاشتن
صبر در گرفتاری وبلا، صبر غیر قابل تحمل.
دندان گرد
طمعکار برای هر چیزی که منفعت داشته باشد.
دندانی را که درد میکند باید کند انداخت دور
قید کس یا چیزی را که مزاحم است و فایدهای ندارد باید زد.
دندهاش پهن است
بیعار و بیرگ است.
دنیارو آب ببره فلانی را خواب میبره
بیغم و بیخیال، آدم خوسرد و آسوده خاطر.
دنیا محل گذره
این جهان ماندنی نیست و هر چه از خوبی و بدی در آن است میگذرد و تمام میشود.
دنیا همین صد سال اولش سخت است
اشاره به اینکه در دنیا و در زندگی آسودگی و راحتی وجود ندارد.
دو به شک
دچار شک و تردید بودن، در مورد چیزی مردد بودن.
دو به هم زنی
دعوا و نفاق افکندن بین دو نفر.
دو پا داشت دوپای دیگر هم قرض کرد
فرار و گریز به آخرین حد شتاب.
دو پا را در یک کفش کردن
سماجت و لجاجت بر سر حرفی یا انجام کاری حتی دور از عقل و منطق.
دود از سر بلند شدن
داغ کردن و شوکه شدن بر اثر شنیدن حرفی بسیار نابارورانه و حیرت انگیز.
دود از کنده بلند میشود
سالمندان از جوانان کارآمدتر و قابلترند.
دود چراغ خوردن
رنج بردن در طلب چیزی به خصوص تحصیل علم و دانش.
دودش تو چشم خودت میره
نتیجه کار بد نصیب خودت خواهد شد.
دود شده رفته هوا
چیزی یا کسی غیب و ناپدید شدن، از بین رفتن هستی و سرمایه.
دو دوزه بازی کردن
حیلهگری، دو طرف معامله یا گفتگو را داشتن.
دوره وانفسا
دوره یا زمانهای که هر کس «وای برمن» میگوید و به فکر نجات خویش از گرفتاری و مهلکه است.
دوری و دوستی
دیدار و ملاقات هرچه کمتر و دیر به دیرتر انجام شود، ارزش و احترام و محبت طرفین نسبت به یکدیگر بیشتر شده و بیشتر نیز حفظ میشود و قوام مییابد، چرا که در کثرت دیدار خواه ناخواه دلخوری پیش میآید.
دوست مرا یاد کند یک هله پوک
هدیه هر چند هم اندک و کم ارزش حتی در حد یک دانه هِل پوک شده باشد، نشان میدهد به یاد دوست هستیم و به او علاقه داریم.
دوستی خاله خرسه
دوستی غیر عاقلانه و از روی نفهمی ونادانی، دوستی که از دشمنی بدتر و آسیب رسانندهتر و عذاب آورتر باشد.
دوغ و دوشاب برایش یکی است
کسی که خوب و بد، زشت و زیبا، پسندیده و ناپسند و... در نظرش یکسان و هم ارزش بوده و برایش فرق نکند.
دو قورت و نیمش باقی است
کسی که به جای تشکر و قدردانی از خدمت و محبت دیگری با پررویی و توقع بیجا مدعی و طلبکار هم بشود.
دولا پهنا حساب کردن
جنس یا دستمزدی را به دو برابر قیمت اصلی حساب کردن.
دهن داره یه گاله، لقمه داره نواله، چشمها داره نخودچی، ابرو نداره هیچی
وصف بچه یا آدمک زشت.
دهن گرم شدن
به حرف افتادن، سخت مشغول پر چانگی کردن.
دهن لق
راز نگه ندار، کسی که هر حرفی را زود برای این و آن بازگو میکند و حتی قادر به نگه داشتن اسرار خود نیست.
دیدار به قیامت
ناامیدی از ملاقات بعدی به دلایل مختلف (مثل قهر، غیبت طولانی و...).
دیر اومدی زود میخواهی بری
به تازهکار و تازه واردی که برای رسیدن به هدف و موقعیت مطلوب عجله داشته باشد و بخواهد خیلی سریع به مدارج بالا برسد.
دیگ به دیگ میگه روت سیاه، سه پایه میگه صل علی
بدنام و عیبناکی که از دیگران عیب و ایراد بگیرد.
دیگی که واسه من نجوشه، سر سگ توش بجوشه
بیتفاوتی شخص نسبت به چیزی یا کاری که استفاده و منفعتی برای او ندارد و مربوط به دیگران است.
دیوار حاشا بلند است
حاشا کردن و منکر شدن حد و مرزی ندارد و حرف یا عمل خود را میتوان به راحتی و تا حد غیر ممکن و نا محدود انکار کرد.
دیوار موش داره، موش هم گوش داره
در سخن گفتن باید محتاط بود و هر جا و در میان هر جمعی نباید حرفی را زد، زیرا ممکن است کسی خبر چینی کرده و آن را بازگو کند.
دیواری از دیوار من کوتاهتر گیر نیاوردی؟
به کسی که از بین چندین نفر یکی را که از همه بیتقصیرتر یا مظلومتر و ضعیفتر است برای انتقام گرفتن یا خالی کردن عقدة خود و یا حتی انام کاری انتخاب کند.
دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید
هر کس از دیدن و بودن با همجنس و همزبان و همفکرِ مثل خود خوشحال میشود وبا او میجوشد.
ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا
الف | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ |
ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ |
ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی | همه |
لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.
سپاسگزارم
مدیریت سایت پارس ادب