ضرب المثل :: پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی ادبیات فارسی

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ضرب المثل» ثبت شده است

ضرب المثل هایی که با حرف ((ن)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ن)) آغاز می شوند

 

نابرده رنج گنج میّسر نمی‌شود

بدون زحمت چیزی عاید نمی‌شود.

 

ناخن خشک

خسیس، تنگ‌نظر.

 

نازکش داری ناز کن، نداری پاتو رو به قبله دراز کن

حسرت کسی را خوردن که مورد مهر و عنایت بی‌حد قرار گرفته است.

 

نان به نرخ روز خوردن

مطابق با اوضاع و شرایط پیش رفتن. تغییر موضع و موقعیت با شرایط روز.

 

نان به هم قرض دادن

دو نفر که به خاطر عمل متقابل و با چشم داشت و توقع تلافی و یکدیگر خدمت کرده و به نفع هم کار کنند.

 

نان در خون زدن و خوردن

وصف تیره‌روزی و اندازه و ملال فراوان.

 

نان کسی را آجر کردن

کسی را بیکار کردن، نان کسی را بریدن و جلوی روزی‌اش را گرفتن، قطع کردن روزی و درآمد کسی.

 

نان کور

چشم و دل گرسنه و تنگ‌نظر، خسیس و بی‌خیر.

 

نتق نکشیدن

دم بر نیاوردن از روی ترس و تهدید کسی.

 

نخود هر آش

به کسی می‌گویند که خود را در هر کاری دخالت می‌دهد و اظهارنظر می‌کند.

 

نخورده‌ایم نان گندم اما دیده‌ایم دست مردم

اگر چیزی بهره‌مند نبوده‌ایم و آن را نداشتیم و خود تجربه نکرده‌ایم اما از آن می‌دانیم و با آن آشنا هستیم.

 

نردبان پله پله

پیشرفت و ترقی و اصولاً موفقیت در هر کاری کم‌کم و به تدریج حاصل می‌شود نه یک‌‌شبه و ناگهانی.

 

نرود میخ آهنین در سنگ

کار نشدنی و محال، کسی را می‌گویند که حرف یا نصیحت در گوش یا مغزش فرو نمی‌رود و همچنان به کار خود ادامه می‌دهد.

 

نزده می‌رقصه

خود به خود اهل کار نادرستی بودن و احتیاجی به بهانه یا مساعد بودن زمینه نداشتن.

 

نشسته لب گود می‌گه لنگش کن

کسی که در موقعیت و موضوع راحت و بی‌دردسر قرار داشته و به طرف مقابل تکلیف یا پیشنهاد انجام کاری سخت می‌کند.

 

نفسش از جای گرم در می‌آید

آدم راحت و بی‌خیالی که از حال و گرفتاری دیگری خبر نداشته و بر او خرده می‌گیرد یا پیشنهاد نا به جا می‌دهد.

 

نفسش حَقّه

انسان با تقوی و درویش مسلکی که کلامش دلنشین و آرامش‌بخش و دعایش در حق گیرا و سریع الاستجابه باشد.

 

نفوس بد زدن

پیش‌بینی کردن به بدی و شر یا غم و ناامیدی.

 

نقره داغ کردن

تنبیه پولی کردن، جریمه و گوشمالی به طریقه نقدی و مالی.

 

نقل مجلس

حرف یا موضوعی خاصی که وِرد زبان‌ها بوده و در همه جا و همه کس از آن صحبت می‌شود.

نکرده کار را نبر به کار

شخصی بی‌تجربه و بی‌اطلاع را نباید وارد کار کرده و کار را سپرد.

نم پس ندادن

در دو معنی:

خساست، کسی که از طرف او چیزی به دیگران (مادی و معنوی) نرسد.

رازداری، کسی که حرف دل خود را نمی‌زند و چیزی بروز نمی‌دهد.

 

نمردیم و دیدیم

تعجب یا خوشحالی از برآورده شدن آرزویی و انجام شدن کاری که توقع انجامش نمی‌رفت.

 

نمک به حرام

قدر ناشناس، بی‌چشم رو.

 

نمک به زخم پاشیدن

غم و ناراحتی کسی را تشدید و یا خاطره آن را زنده کردن.

 

نمک را خوردن و نمک‌دان را شکستن

بی‌چشم و رویی، ناسپاس و نمک نشناسی.

 

ننه! سنگ نیم منه

جواب بچه بهانه‌گیر را با ننه (مامان) گفتن بی‌امان خواهش و بهانه داشته باشد و اشاره به اینکه: مادر عاشق با گذشت است که همیشه در مقابل آزار و اذیت یا کوتاهی و نادانی فرزندش گذشت کرده و نیم من می‌شود.

 

نوبرش را آورده

خطاب به کسی که برای انجام کاری منّت گذارده و یا به چیزی نازیده و پز پدهد، چنانکه گویی آن کار فقط از او بر می‌آمده و با آن چیز را فقط او دارد.

 

نو دیده، قبا دیده

اشاره به آدم بی‌ظرفیت و ندید بدیدی که تازه به مال و منال رسیده باشد.و با خود نمایی هر چه را به رخ این و آن بکشد.

 

نوش‌دارو پس از مرگ سهراب

چاره‌جویی و علاج واقعه بعد از وقوع، کار یا کمکی که در زمان لازم انجام نشده و پس از اینکه کار از کار گذشت در صدد کمک و اصلاح بر آیند.

 

نوکر بی‌جیره مواجب

کسی که خدمت مفت و بدون مزد بکند.

 

نوکه اومد به بازار، کهنه می‌شه دل آزار

معمولاً با روی کار آمدن هر چیز نو و تازه، چیز قدیمی مورد کم توجهی و بی‌مهری قرار گرفته و از قدر و منزلش کاسته می‌شود.

 

نونش تو روغنه

کسی که کار و بار و وضع مالی خوب و روبراهی دارد.

 

نه به آن شوری شور، نه به این بی‌نمکی

هر چیزی باید متعادل باشد، افراط و تفریط درست نیست.

 

نه به داره نه به باره

اشاره به قطعی و حتمی نبودن کاری.

 

نه بیل و سه پایه، پلو می‌خوره تو سایه

اشاره به آدم خوش شانسی که بدون تحمل رنج و زحمت و دردسر زندگی‌اش هم بهتر از دیگران باشد.

 

نه چک زدیم نه چونه، عروس اومد تو خونه

بدون رنج و زحمت صاحب چیزی شدن و به هدف رسیدن.

 

نه خود خورد نه کس دهد، گنده کند به سگ دهد

خسیسی که مالش را نه برای خود خرج کند و نه به دیگران ببخشد بالاخره به طریقی مالش به هدر خواهد رفت.

 

نه راه پس داره نه راه پیش

کسی که در بن‌بست و مشکلی لاینحل قرار گرفته و هیچ چاره‌ای نداشته باشد، گیر کردن بر سر دو راهی و بلاتکلیف ماندن.

 

نه سیخ بسوزه نه کباب

در کاری بهترین و متعادل‌ترین روش را پیش گرفتن، به طوری که هیچکدام از دو طرف ضرری وارد نیاید.

 

 

نه قم خوبه نه کاشون، لعنت به هر دوتاشون

اشاره مزاح‌گونه به بعضی خصلت‌های نه چندان خوب مردم این دو شهر (صد البته که در همه جا آدم‌های خوب و بد وجود دارند).

 

نه گذاشت نه ورداشت

ناگهان و بدون مقدمه و صریح و بی‌ملاحظه حرف نادرست و نامربوطی را به طرف مقابل گفتن.

 

نیش عقرب نه از ره‌کین است، اقتضای طبیعتش این است

کسی یا چیزی که ذاتی و بی‌غرض و بدون اختیار آزار دهنده و ناراحت کننده و مشکل آفرین و در ضمن تغییر ناپذیر باشد.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((م)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((م)) آغاز می شوند

 

مادر را ببین، دختر را بگیر

سفارش به خواستگار برای انتخاب همسر به این معنی که: چون دختر زیر نظر و زیر دست مادرش بزرگ شده از لحاظ لیاقت و هنرمندی و خانه‌داری تا حدّ زیادی به او شباهت دارد.

 

مادر زنت دوستت داره

به کسی می‌گویند که به موقع بر سر سفرة غذا و هر چیز آماده و بی‌دردسری از راه برسد.

 

مادر فولاد زره

اصطلاحاً به زن چاق پیر خشن می‌گویند.

 

مادر که نباشه باید با زن بابا ساخت

هر چیز مورد نیاز که اصل و بهترین آن یافت نشده یا قابل دسترسی نباشد ناچار باید به کمتر از آن رضایت داد.

 

مار از پونه بدش می‌آید در لونه‌اش سبز می‌شود

معمولاً آدم از هر چیز که متنفر و بیزار و گریزان باشد با آن روبرو شده یا بر سرش آمده و نصیبش می‌گردد.

 

مار در آستین پروراندن

شخص خیانت‌کار یا دشمن خطرناکی را بی‌اطلاع پروراندن و به او محبت و رسیدگی کردن.

 

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد

کسی که بلایی بر سرش آمده و تجربه تلخی از چیزی دارد، در آن مورد بدگمان و محتاط‌تر می‌شود.

 

ماست مالی کردن

پوشاندن و اصلاح ظاهری و بی‌فایدةی عیب یا خرابکاری.

 

ماست‌ها را کیسه کردن

ترسیدن و حساب کار خود را کردن، جا زدن و تسلیم شدن.

 

ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی

به طعنه و مسخره در مورد هر اتومبیل خراب و قراضه می‌گویند.

مال بد بیخ ریش صاحبش

چیز بد و عیبناک ناچار همیشه نزد صاحبش باقی مانده و صاحب باید آن را تحمل و نگهداری کند چون کسی حاضر به پذیرفتن آن نیست.

 

مال مفت و دل بی‌رحم

بعضی‌ها وقتی به چیز مفت و مجانی می‌رسند بدون رعایت اصول و اندازه با بی‌رحمی از آن استفاده می‌کنند.

 

مال یک جا می‌رود ایمان هزار جا

خطاب به شخص دزد زده که بدون اینکه مطمئن باشد به کسی یا کسانی مظنون باشد و تهمت بزند.

 

مأمور است و معذور

کسی که در مورد کاری از خود اختیاری ندارد و مجبور است فقط دستور را اجرا کند.

 

ماه زیر ابر نمی‌ماند

بالاخره حقیقت آشکار خواهد شد و راز برای همیشه پنهان نخواهد ماند.

 

ماهی به دمش رسیده

کار به مراحل پایانی خود رسیده، وقت کار یا چیزی سر آمده.

 

ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است

هیچگاه برای انجام کاری دیر نیست و هر لحظه می‌توان اقدام کرد، کار هر زمان شروع کنی چنان است که پیش از آن شروع کرده‌ای.

 

مایه تیله

سرمایه و دارایی، پول و پَله.

 

مته به خشخاش گذاشتن

دقت و وسواس و سختگیری بی‌مورد و بیش از حد در انجام کاری.

 

مثل انار ترکیدن

کنایه از ترکیدن بغض و به‌ شدت به گریه افتادن.

مثل برج زهرمار

کنایه از آدم بسیار اخمو و عبوس و ترشروی.

مثل برق

با سرعت بسیار.

 

مثل بید لرزیدن

کنایه از ترسیدن زیاد.

 

مثل پنجه آفتاب

کنایه از آدم بسیار زیبا و دلربا.

 

مثل ترقه پریدن

کنایه از ناگهان عصبانی و آتشی شدن.

 

مثل جن بو داده

اشاره به آدم زبل و زرنگی که هر کاری از دستش بر می‌آید.

 

مثل جن و بسم‌الله

دو چیز یا دو کس که هرگز نزدیک هم نیایند و از یکدیگر فراری باشند.

 

مثل خر در گل واماندن

کسی که در انجام کاری فرومانده و عاجز شده باشد و قادر به ادامه‌اش نباشد.

 

مثل زن سعدی

زن نافرمان و گریزپا که کمتر در خانه قرار گرفته و بیشتر در کوچه وخیابان و گشت و گذار باشد، زن ددری.

 

مثل سگ ترسیدن

ترس و وحشت زیاد از کسی یا چیزی.

 

مثل سگ و گربه به هم پریدن

درگیری و مشاجره و ناسازگاری دائمی بین دو نفر.

 

مثل سیبی که از وسط نصف شده

دو چیز یا دو شخص که دقیقاً و کاملاً مثل هم باشند، شباهت فراوان دو چیز یا دو نفر.

 

مثل شیر برنج

به آدم شل و وارفته و بی‌نمک می‌گویند.

 

مثل عنق منکسره

بداخلاق و ترش‌رو.

 

مثل قالی کرمانه

اشاره به کسی که هر چه سنش بالا می‌رود خودش رنگ و روتر می‌شود (معروف است که قالی کرمان هر چه بیشتر پا می‌خورد بیشتر رنگ باز کرده و مرغوب‌تر می‌شود).

 

مثل کبک سرش را زیر برف کرده

کسی که متوجه عیب خود نیست و از اوضاع و محیط دور و برش بی‌خبر است و نمی‌داند در اطرافش چه می‌گذرد و مردم راجع به او چه می‌گویند، گویی آن‌ها را نابینا می‌پندارد.

 

مثل کنیز حاج باقر

بداخلاق و غرغرو، کسی که خیلی نق می‌زند.

 

مثل گدای سامره

لخت و عوری، پررویی و پر‌مدعایی.

 

مثل مار خوش خط و خال

کسی که ظاهری خوب و فریبنده اما باطنی زشت و پلید و بد ذات دارد.

 

مثل ماست

شل و وارفته و بی‌رمق.

 

مثل مربای آلو

آدم شُل و ول و بی‌حال.

 

مثل مرغ سرکنده

کلافه، بی‌آرام و قرار، پریشان و مظطرب.

مثل موش آب کشیده

کسی که خیلی خیس شده و یا از آب و گل و لای بیرون آمده باشد.

مثل یخ وا رفتن

از خبر ناگوار یا ناامید کننده‌ای حیران، شُل و از خود بیخود شدن.

 

محل سگ نگذاشتن

بی‌محلی بیش از حدُ و اندازه.

 

مخ جوش آوردن

کنایه از شدت عصبانیت و یا گرما.

 

مدینه گفتی و کردی کبابم

افسوس کسی که به یاد گذشته از دست رفته افتاده و یاد و خاطره خوب یا بد چیزی یا کسی برایش تجدید و زنده شود.

 

مرا به خیر تو امید نیست، شرّ مرسان

اگر نفعی نمی‌رسانی لااقل ضرر هم نزن، اگر کمکی نمی‌کنی لااقل مزاحمت و دردسر هم ایجاد نکن.

 

مرد دو زنه جاش تو مسجده

چرا که نزد هیچ‌کدام آسایش و همچنین ارزش و احترام آنچنانی ندارد.

 

مرد را باید دست به پشتش بزنی خاک بلند بشه

مرد باید اهل کار و تلاش باشد.

 

مرده را که رو بدهی به کفنش خرابی می‌کند

به کم ظرفیت که ارزش و اهمیت داده شود، پرتوقع و پررو می‌شود.

 

مرغ همسایه غازه

چیزهای دیگران به نظر بهتر و چشم‌گیرتر از مال خود آدم می‌آید.

 

مرغ یک پا داره

کنایه از یک‌دندگی و لجبازی، با قُدّی و سماجت روی حرف خود ایستادن.

 

 

 

مرغی که انجیر می‌خوره نوکش کجه

به این معناست که از قیافه‌ و طرز رفتار طرف می‌توان دریافت که چه کاره است. به نظر می‌رسد که کلمه صحیح به جای انجیر (نچیر به معنای گوشت) بوده است که هنوز در برخی از نقاط کشور استفاده می‌شود. به این معنی که پرنده‌ای مانند عقاب که گوشتخوار است انتهای نوکش کج بوده و از فاصله درو مشخصو عیان است در حالی که اگر گنجشکی این ادعا را کند کافی است به نوکش نگاه کرد و دریافت که دروغ می‌گوید.

 

مرگ خوبه برای همسایه

هر چیز بدی را برای دیگران خواستن، در خطر و ضرر دیگری را جلو انداختن.

 

مرگ می‌خواهی برو گیلان

کسی که در موقعیت مناسب و ایده‌آل قرار گرفته و چیزی کم نداشته باشد و بازهم گله‌مند بوده و ناز بکند.

 

مرگ یک‌بار شیون یک‌بار

به سیم آخر زدن و قضیه را تمام کردن، هرچه باداباد گفتن.

 

مروارید باشه، غلتون باشه، ارزون باشه

خوش سلیقه و مشکل پسندی که بخواهد چیزی همه محاسن و مزایا را با هم داشته باشد.

 

مزه دهن کسی را چشیدن

قصد دانستن و پی‌بردن به نظر یا هدف کسی، سر در آوردن از مقصود دیگری.

 

مستی و راستی

در هنگام مستی عقل و هوش و قوه ادراک شخص زایل شده و هرچه در دل وجود دارد راست و حقیقتی بیان شده و اسرار فاش می‌گردد.

 

مشت کسی باز شدن

رسوا و برملا شدن، راز یا دروغ کسی افشا و آشکار گردیدن.

 

مشت نمونه خروار

جزء و مقداری از هر چیزی که نشان دهندة کیفیت و خصوصیت کل آن چیز باشد.

 

مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید

رفتار هر کس باید معرّف و بیانگر فضائل و منزلت او باشد نه اینکه دیگران از او تعریف کنند.

 

مشکلی نیست که آسان نشود/ مرد باید که هراسان نشود

هر مشکل و مسئله‌ای راه حلی داشته و با عقل و همّت بالاخره حل خواهد شد، نباید ترسید و جا زد.

 

معما چون حل گشت آسان شود

اشاره به کسانی که پس از حل معضل و رفع مشکل ادعای کاردانی می‌کنند.

 

مغز خر خوردن

دیوانگی، نفهمی، متوجه امر نبودن.

 

مگس پراندن

کنایه از بیکاری بیش از حدّ.

 

مگسی شدن

بد اخلاق و عصبانی شدن، سماجت و بد خُلقی برای به کرسی نشاندن حرف (نظر به سماجت و آزارندگی مگس).

 

مگه سر آوردی؟

کسی که پشت هم و با عجله در بزند و بی‌قراری نشان دهد.

 

ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل

داشتن سواد و تحصیلات به تنهایی دلیل بر انسانیت و فضیلت نیست چرا که آدمیت و تکامل از مجموع تمام فضایل انسانی که علم جزئی از آن است حاصل می‌شود.

 

ملانصرالدین کاری نداشت سوزن به تخمش می‌زد داد می‌کشید

کسی که به دست خود برای خود دردسر درست کند.

 

ممه را لولو بُرد

ناامید کردن و عدم امکان انجام کاری یا موقعیتی که در گذشته انجام شده.

 

من اینور جوی تو اونور جوی

به حالت قهر از هم جدا شدن، تسویه حساب قهر آمیز.

 

منتر کردن

کسی را در کاری و یا در جایی سرگردان و معطل و علاف کردن.

من مرده تو زنده

اتمام حجت کسی که پیش‌بینی و نظر خود را درست دانسته و به وقوع آن مطمئن باشد اگرچه بعد از مرگش.

 

من میگم نره، اون میگه بدوش

هنگامی که عدم امکان اجام کاری را با دلیل و منطق به کسی بگویند و او باز هم به دلیل نفهمی یا زورگویی خواسته خودش را تکرار کند.

 

مواظب مالت باش مردم را دزد نکن

به دقت مراقب چیزهایت باش تا به دیگران تهمت دزدی نزنی.

 

مو را از ماست کشیدن

اشاره به دقت و نکته‌بینی و حساسیت بیش از حدّ، ریزبینی و جزئی‌نگری بی‌اندازه.

 

مورچه چیه که کله پاچش باشه

چیز کوچک و بی‌ارزشی که جزئی از آن را بخواهند.

 

موش دواندن

در کار کسی خلل و مشکل مزاحمت ایجاد کردن.

 

موش موشک آسه بیا آسه برو که گربه شاخت نزنه

سفارش به احتیاط و ملاحضه‌کاری به خاطر اوضاع نامساعد و اجتناب از شرّ و ضرر و خطر.

 

موش و گربه بازی

رفتاری توأم با تعقیب و گریز و آمیخته با فریب و خدعه و ریا.

 

موشه تو سوراخ نمی‌رفت جارو به دمش می‌بست

مشکل و گرفتاری و دردسر اضافه برای خود بوجود آوردن.

 

مو لای درزش نمیره

بسیار دقیق و حسّاس عمل کردن.

 

موهاشو تو آسیاب سفید نکرده

اشاره به آدم با تجربه و دنیا دیده.

موی بدن سیخ شدن

ترسیدن یا چندش شدن به دلیل مواجه شدن با مسئله‌ای هولناک یا دلخراش و ناگوار.

 

موی کسی را آتش زدن

در جا و به موقع سر رسیدن و درجایی حاضر شدن.

 

مویی از خرس کندن غنیمت است

از آدم خسیس یا بد حساب و لدهکار اگر یک چیز کوچک و بی‌ارزش هم گرفته شود غنیمت است.

 

مهرم حلال، جونم آزاد

حرف زنی که از دست شوهر به ستوه آمده و در صدد جدایی و نجات خود باشد.

 

مهره مار داشتن

قدرت فراوان در جلب و جذب علاقه و توجه دیگران داشتن.

 

میان پیغمبرها جرجیس را پیدا کرده

کسی که بدترین‌ها را انتخاب کرده باشد.

 

میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است

اشاره به دوچیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و منزلت تفاوت زیادی با یکدیگر داشته باشند.

 

میمون هر چی زشت‌تره، بازیش بیشتره

اشاره به آدم زشت یا معیوب که ادا و اطوار و رفتار ظاهری نامتناسب و نامعقول هم داشته باشد.

 

میوه‌اش به هنده

انگار نوبرش را آورده.

 

میهمان گرچه عزیز است ولی هم‌چون نفس خفه می‌سازد اگر آید و بیرون نرود

کنایه از یاد ماندن میهمان پررو در خانه میزبان که باعث خستگی و ناراحتی و مغذب شدن او می‌شود.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ل)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ل)) آغاز می شوند

 

لام تا کام صحبت نکردن

کم‌ترین سخنی بر زبان نیاوردن.

 

لب چشمه می‌روم خشکه می‌شه

بسیار بدشانس و بدقدم بودن.

لفت و لعاب دادن

وسواس به خرج دادن و تشریفات بیهوده در مورد چیزی، طول و تفصیل دادن کاری.

 

لق لقه زبان

بر زبان آوردن مکرر کلمه و موضوعی، به طوری که مدام فقط راجع به همان چیز صحبت شود.

 

لقمه را باید به اندازه دهان برداشت

در انجام و انتخاب کار یا همسر، باید به اندازه وسع و توان و شأن خود پیش رفت و قدم برداشت.

لقمه را دور سر چرخاندن (از پشت سر در دهان گذاشتن)

پیچاندن و سخت کردن کار و آن را از مسیر درست و کوتاه انجام ندادن.

 

لنترانی گفتن

در اصطلاح یعنی متلک و بد و بی‌راه گفتن به کسی، اما ریشه لغوی آن بر می‌گردد به کلمه عربی لَن ترانی: یعنی مرا نخواهی دید. حضرت موسی از خداوند خواست تا بتواند او را با چشم ظاهر ببیند و خداوند در جواب این درخواست غیر ممکن و ردّ آن به موسی لَن ترانی گفت یعنی: هرگز نمی‌توانی مرا ببینی.

 

لُنگ انداختن

هنگامی که کسی یا چیزی در مقابل کس یا چیز برتر و بالاتر کم بیاورد.

 

لولو سر خرمن

آدم بی‌مصرف، در حد مترسک.

لی‌لی به لالای کسی گذاشتن

لوس کردن و به دل کسی را آمدن.

لیلی زن بود با مرد؟!

طعنه به آدم گیج و خنگی که مطلب واضحی را نداند و از آن چیزی سر در نیاورد.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((گ)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((گ)) آغاز می شوند

 

گاوبندی

هم‌دستی و تبانی دو نفر برای کلاه گذاشتن طرف مقابل.

 

گاو پیشانی سفید

کسی که همه و در هر کجا او را می‌شناسند و معروف است.

 

گاوش زائید

گرفتاری و بدبختی یا ضرری برایش پیش آمد.

 

گاو نُه من شیرده

خوبی و خدمت کردن اما در آخر با یک کار یا حرف آزار دهنده زحمت خود را پایمال کردن و از بین بردن.

 

گاهی به اداگاهی به اصول، گاهی به خدا گاهی به رسول

کسی که بی‌عقیده است و بنابر مصلحت رنگ عوض می‌کند و خود را با تغییر موقعیت و با هر عقیده‌ای هماهنگ و همسو می‌کند.

 

گدا به گدا رحمت به خدا

کمک و دستگیری یا راهنمایی فقیری به مستحق‌تر از خود، پناه بردن بی‌نوا به بی‌نوای دیگر.

 

گذر پوست به دباغخانه می‌افتد

به کسی می‌گویند که به دیگری بدی کرده، اما بالاخره روزی با همان شخص سرو کار پیدا می‌کند و احتیاجش به او می‌افتد.

 

گربه دستش به گوشت نمی‌رسه میگه بو میده

کسی که از بدست آوردن یا انجام خواسته و موقعیت مورد نظرش محروم و ناامید شده روی آن چیز عیب می‌گذارد و اینطور خود یا دیگران را قانع می‌کند که مناعت طبع دارد.

 

گربه را باید دم حجله کُشت

همان اول کار باید از طرف زهره چشم گرفت تا حساب کار خودش را بکند.

گربه رقصاندن

بازی در آوردن، کسی را سر دواندن و بازی دادن.

 

گربه شور

تمیز و درست و حسابی نشُستن، شستشوی سرسری و ناقص (مثل گربه‌ای که خود را فقط در آب می‌غلتاند).

 

گردنم از مو باریک‌تر

در مقابل حرف حق و سخن به جا تسلیم هستم و آن را می‌پذیرم.

 

گرسنگی نکشیدی عاشقی یادت بره

فقیر و درمانده‌ای که از کم‌ترین امکانات و رفع احتیاجات خود محروم است، دیگر نمی‌تواند به عشق و عاشقی فکر کند.

 

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

با صبر و حوصله کم‌کم کارها درست می‌شود، به طوری که حتی می‌توان ازغوره ترش حلوای شیرین به دست آورد.

 

گرگ باران دیده

اشاره به شخص بسیار با تجربه.

 

گرگ در لباس میش

ظاهری در فریبنده و مظلوم نمایانه برای آسیب رساندن و نابودی.

 

گرم گرفتن

تحویل گرفتن کسی و با او خودش و بش کردن و صمیمی شدن.

 

گل از گُلش شکفت

خوشحال و خندان شد (اشاره به غنچه که بر اثر نسیم صبحگاهی شکفته شده و تبدیل به گل می‌شود).

 

گُل گفتن و گل شنیدن

رد و بدل شدن حرف‌های خوب، زیبا و صمیمانه بین دو نفر.

 

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

در ظاهر یعنی: خوب بود خوب‌تر هم شد، اما غالباً برعکس و به طعنه در مورد زیادتر شدن عیب کار گفته می‌شود یعنی: خیلی کم عیب و مشکل داشت یکی دیگر هم اضافه شد.

 

گل بی‌خار نمی‌شود

به دو معنا بکار می‌رود:

هیچ کس و هیچ چیز بی‌عیب و نقص نیست حتی گُل.

برای رسیدن به هدف و مطلوب خود باید بهایی پرداخت و متحمّل رنج و زحمت شد.

 

گل بی‌عیب خداست

همه انسان‌ها عیب و نقطعه ضعف دارند، فقط خدا از هر گونه عیب و نقص مبرّاست.

 

گل پشت و رو ندارد

به کسی می‌گویند که به ناچار پشت بر شخص یا جمعی کرده و معذرت می‌خواهد.

 

گل سر سبد

بهترین و عزیزترین فرد یا چیز در میان بقیه.

 

گل گفتی اما شل گفتی

توی ذوق زدن کسی که اظهار نظر بی‌ارزش و نه چندان درست و حسابی بکند.

 

گله دست گرگ افتاده

عده‌ای که گیر حکم و سرپرست حریص و بی‌رحم افتاده باشند.

 

گلیم خود را از آب بیرون کشیدن

از پس کارهای هر چند سخت خود بر آمدن و برای رفع مشکلات، درمانده و محتاج کسی نشدن.

 

گنجشک را رنگ می‌کنه جای قناری می‌فروشه

آدم نادرست و متقلّب و فریب‌کار.

 

گندم برشته شدن

به جِلز و وِلز افتادن، ناشکیبایی.

 

گندم نمای جو فروش

کاسب متقلّب که جنس مرغوبی را نشان داده اما موقع تحویل، نامرغوب آن‌ها را تحویل دهد.

 

گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری

هنگامی که تاوان گناه و خطای کسی را دیگری پس بدهد.

 

گورم کجا بود که کفنم باشه

بی‌چیز و فقیر و تهی‌دست.

 

گوز را به شقیقه زدن

دو چیز و دو موضوع بی‌ربط را به هم مربوط ساختن.

 

گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالة ماست/ آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

کسی که نسبت به درخواست‌ها و نصایح دیگران بی‌توجه و بی‌اعتناس و یا عمداً نمی‌خواهد آن‌ها را بشنود و بپذیرد، بنابراین با زور و داد و فریاد هم نمی‌توان به او فهماند.

 

گوش به زنگ

آماده و منتظر شنیدن خبری یا وقوع امری بودن.

 

گوشت از دهان گرگ کشیدن

کار بسیار سخت و خطرناکی را با مهارت و شجاعت و از جان گذشتگی انجام دادن.

 

گوشتش زیر دندونشه

کسی را می‌گویند که جگر گوشه‌اش تحت اراده و اختیار کسی دیگری است و باید در برخورد با او احتیاط و مدارا کند.

گوش خواباندن

منتظر فرصت شدن.

 

گوشش بدهکار نیست

به نصایح، ایرادها و خواسته‌های دیگران گوش نمی‌دهد و توجهی ندارد، نسبت به اوضاع و احوال پیرامونش بی‌تفاوت و بی‌خیال است.

 

گوش شیطان کر، چشم شیطان کور

هنگامی که بخواهند از روبراه شدن وضعیتی خبر بدهند می‌گویند.

 

گوشی دست کسی آمدن

حقیقت موضوعی را فهمیدن و حواس خود را جمع کردن.

 

 

گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل؟

ارزش و اعتبار هر فرد به علم و هنر سرمایه وجودی خود اوست نه به فضائل پدر یا اصل و نسبش.

 

گیوه را ور کشیدن

آماده شدن و راه افتادن برای اقدام و دست زدن به کاری

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ک)) آغاز می شوند

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ک)) آغاز می شوند

 

کاچی به از هیچی

کم هر چیز از نبود و هیچ آن بهتر است.

 

کار از محکم کاری عیب نمی‌کند

کار را باید دقیق و اساسی و درست حسابی انجام داد تا خیال آدم مطمئن و آسوده‌تر باشد.

 

کار بجای باریک رسیدن

کاری به آخرین و خطرناک‌ترین و خراب‌ترین مرحله خود رسیدن و بیخ پیدا کردن، به طوری که چاره‌ای نداشته یا به سختی بتوان برای آن چاره‌ای اندیشید.

 

کار حضرت فیل

کار بزرگ و مشکلی که انجامش از عهده هر کسی بر نمی‌آید.

 

کارد بزنی خونش در نمی‌آید

شدت عصبانیت در حدی که خون در بدن منجمد شود.

 

کارد به استخوان رسیدن

خسته و عاصی شدن از وضعیتی، آخرین حد تحمّل.

 

کار دست خود یا کسی دادن

باعث اذیت و دردسر و گرفتاری شدن.

 

کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد

اشاره به اینکه کار نیمه کاره و به آخر نرسیده ارزشی ندارد و هر کس کاری را شروع می‌کند بهتر است خود نیز آن را به پایان برساند.

 

کارش چیه؟ بوق می‌زنه، بخیه به آب‌دوغ می‌زنه

معرفی شخص بیکار و بی‌هنر.

 

کار نشد ندارد

انجام هر کاری شدنی است و به همت و اراده شخص بستگی دارد.

 

کار نیکو کردن از پر کردن است

تکرار و استمرار در هر کار موجب کسب تجربه شده و در نتیجه آن کار بهتر، با کیفیت‌تر و در حد کمال انجام می‌شود.

 

کار را باید داد دست کاردان

هرکاری باید به دست کسی که تجربه و تخصص کافی در آن مورد دارد انجام شود، چرا که در غیر این صورت انجام کار با کیفیت و بازدهی مناسب همراه نخواهد شد.

 

کارها نیکو شود اما به صبر

با صبر و تحمل و بردباری و به مرور زمان انشالله تمام مشکلات حل شده و کارها سر و سامان خواهد گرفت.

 

کار هر بز نیست خرمن کوفتن/ گاو نر می‌خواهد و مرد کهن

هر کسی از عهدة هر کاری بر نمی‌آید. کنایه از لزوم داشتن تجربه و تخصص در انجام هر کاری.

 

کاری کرد کارستان

کاری فوق‌العاده، نگفتنی و بسیار دقیق و اساسی، کسی که کاری بزرگ و مشکل را به بهترین نحو، درست و حسابی و بدون عیب و نقص انجام دهد.

 

کاری که چشم می‌کنه ابرو نمی‌کنه

هر کس و هر چیز خاصیت مخصوص به خود را دارد و البته لزوم و تاثیر چشم از ابرو در تمام امور بیشتر است.

 

کاسه‌ای زیر نیم کاسه است

حُقّه و کلکی در کار است.

 

کاسه جایی رود که باز آید قدح

انجام کار یا انجام دادن هدیه به کسی به امید و با چشم داشت انجام کاری بزرگتر یا دریافت هدیه‌ای گران‌بهاتر از طرف مقابل.

 

کاسه جایی رود که باز آید قدح

کلافه و سردرگم و مردد بودن، هم و غم پیدا کردن راه چاره داشتن.

کاسه داغ‌تر از آش

کسی که در کاری از صاحب اصلی آن بیشتر جوش بزند.

 

کاسه کوزه را به هم زدن

به هم ریختن بساط و زندگی، شر و فساد و خسارت و خرابی به بار آوردن.

 

کافر همه را به کیش خود پندارد

آدم نادرست و خلاف‌کار همه را مانند خودش می‌داند.

 

کبکش خروس می‌خونه

کسی که بسیار شاد و شنگول باشد.

 

کبوتر با کبوتر، باز با باز

هر کس باید با هم‌شأن و هم‌زبان و هم‌ردة خود معاشرت، وصلت و یا معامله کند.

 

کپة مرگ

خوابیدن یا خواباندن توهین‌آمیز و همراه با دلخوری و ناراحتی.

 

کت بده کلاه بده، دو قورت و نیم بالا بده

کسی که در حق دیگری خدمت و خوبی کرده و دست آخر هم بدهکار شده و دچار زخم‌زبان و توقعات بی‌جا گردد.

 

کجا خوش است؟ آنجا که دل خوش است

هر کجا که دل و روح انسان شاد و با طراوت شود، آنجا بهترین جا است.

 

کج‌دار و مریز

ملاحضه و مدارا کردن، احتیاط.

 

کربلا رفتنت بهانه بوَد/ کربلا در میان خانه بوَد

خدا را در همه جا می‌توان یافت و به او توجه کرد.

 

کُرکُری خواندن

رجز خواندن، ادعا داشتن، نمایاندن خود به خصوصیتی برجسته.

 

کرم از درخت است

اشکال و ایراد از خود شخص است که باعث به وجود آمدن مشکل یا آزار و مزاحمت می‌شود.

 

کرم کار است

کسی که در کاری خبره بوده و مهارت و آگاهی زیادی داشته باشد.

 

کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من

برای انجام کارها جز به خود نباید به دیگران امید و اتّکا داشت زیرا کسی کمک نمی‌کند (یا نمی‌تواند کمک کند).

 

کسی که به ما نریده بود، کلاغ کو. دریده بود!

بی‌شخصیت و بی‌اعتباری که از برتر و بالاتر از خود عیب‌جویی و سوال و جواب کند.

 

کسی که نمی‌داند فقط خواجه حافظ شیراز است

موضوعی که همه از آن آگاه و با خبرند.

 

کشتی‌ها غرش شده

به کسی که در غم و اندوه فرو رفته باشد می‌گویند.

 

کشک چی پشم چی

انکار موضوع، خود را به راه دیگر زدن و رد کردن اصل مطلب.

 

کف دستم را بو نکرده بودم

خبر نداشتم، غیب نمی‌دانستم.

 

کف دستی را که مو ندارد نمی‌شود کَند

چیزی یا پولی را که وجود ندارد نمی‌توان مطالبه کرد، از فقیر مالی یا معنوی نمی‌توان توقع داشت و چیزی دریافت کرد. انتظار و توقع بیهوده داشتن.

 

کف رفتن

دزدی کردن پنهانی و بدن اینکه کسی بفهمد چیزی را برداشتن (اشاره به کف‌زنی که نوعی از دزدی است).

 

کفر کسی را بالا آوردن

کسی را عصبانی و خشمگین کردن.

 

 

کفش کسی را جفت کردن

جواب کردن، عذر کسی را خواستن و بیرون کردن. در برخی موارد در هنگام خروج میهمان کفش را جفت می‌کردند.

 

کفگیر به ته دیگ خوردن

ته کشیدن و تمام شدن پول و سرمایه، تهی‌دست شدن و چیزی در بساط نداشتن.

 

کک تو تنبوش افتاده

ترسیدن و به هول و ولا و دلشوره افتادن.

 

ککش نمی‌گزد

از چیزی ناراحت و متأثر نمی‌شود، بی‌خیال و لاقید و بی‌اعتنا به امور.

 

کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت

تقلید کورکورانه و دنباله‌روی از دیگران و ادای کسی را در آوردن موجب ضرر و گمراهی است.

 

کلاف سر در گم

کسی که در مورد چیزی راه و چاره را گم کرده باشند و نداند که چه باید کند، یا موضوع وکاری که پیچ خورده باشد.

 

کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی

خطاب به کسی که مشکل خود را نمی‌تواند حل کند و برای حل مشکل شخص دیگر به راهنمایی‌اش می‌پردازد.

 

کلاه خود را قاضی کردن

حرف یا کاری پیش خود سنجیدن و سبک سنگین کردن، با خودت خلوت کردن برای ارزیابی و مصلحت‌اندیشی.

 

کلاه سر کسی گذاشتن

کسی را گول زدن و اغفال کردن و او را مغبون ساختن.

 

کلاهش پس معرکه است

کسی که در کاری از دیگران عقب مانده باشد.

کلاهش پشم نداره

غیرت و هیبت و جُربزه نداد.

 

کلا همان تو هم می‌رود

با هم اختلاف پیدا می‌کنیم و دعوایمان می‌شود، از هم ناراحت و دلگیر می‌شویم.

 

کلفت گفتن

متلک بار کسی کردن، درشت گفتن و طعنه زدن.

 

کلوخ انداز را پاداش سنگ است

با بدی و ستم باید بدتر و ستمگرانه‌تر برخورد کرد. پاسخ متقابل به مثل.

 

کله‌اش باد داره

قُد و یک‌دنده‌ای که حرف‌های بزرگ می‌زند و فکرهای خطرناک در سر دارد.

 

کله‌اش بوی قرمه‌سبزی می‌دهد

کسی که در سر هوای کارها و اقدامات خطرناک و دردسر آفرین و خارج از توان خود بپروراند.

 

کم بخور، همیشه بخور

کم خوردن به دو منظور: یکی قناعت و دیگر تضمین سلامت که هر دو موجب استمرار و همیشه خوردن است.

 

کمیتش لنگ است

وضع مالی خوبی ندارد و به سختی زندگی می‌گذراند، دخلش با خرجش مطابقت ندارد.

 

کنگر خورده لنگر انداخته

کسی که مدت طولانی در جایی مانده و خیال رفتن نداشته باشد.

 

کوتاه آمدن

دنباله حرف یا کاری را نگرفتن و رها کردن و فیصله دادن به قضیه یا موضوعی که ادامه آن به صلاح نیست، پی موضوع یا حرف را نگرفتن و از آن رد شدن و به ختم غائله راضی گردیدن.

 

کور از خدا چی می‌خواد؟ دو چشم بینا

در پاسخ به پیشنهاد مطلوب و مورد نیاز یا هنگام پیش آمدن شرایط و موقعیت مناسب و دلخواه می‌گویند.

کور خودش است بینای مردم

کسی که عیوب خود را نمی‌بیند اما دائم از دیگران ایراد می‌گیرد.

 

کوری ببین که عصاکش کور دگر است

بیماری که از بیمار دیگر پرستاری می‌کند یا درمانده و گرفتاری که به گرفتاری شخص دیگری رسیدگی کرده و به او کمک کند.

 

کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خوره

معمولاً کسی که صاحب هنر و حرفه‌ای است، خودش از آن بهره‌ای نمی‌برد و در استفاده از هنر خویش تنبل است.

 

کوه به کوه نمی‌رسه، آدم به آدم می‌رسه

دنیا با تمام بزرگی‌اش آنقدر کوچک است که در ان دو نفر که یکی بدی کرده و دیگری بدی بالاخره در راه هم قرار می‌گیرند و با هم روبرو خواهند شد و کسی که بدی کرده به سزای عملش رسیده و شرمنده و پشیمان خواهد شد.

 

کی به کیه؟ تاریکیه!

آشفته بازار، اوضاع بی‌سر و سامان و بدون صاحب، کسی به کسی نبودن.

 

کی‌ میره این همه راه رو؟

طعنه به کسی که در وصف خود یا دیگری مبالغه و تعریف بی‌جا کند یا ادعا و درخواست بیش از حد لیاقتش داشته باشد.

 

کینه شتری

کینه طولانی و فراموش نشدنی.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب