پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی

پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی

پارس ادب
نویسندگان

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ضرب المثل چیست؟» ثبت شده است

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((م)) آغاز می شوند

 

مادر را ببین، دختر را بگیر

سفارش به خواستگار برای انتخاب همسر به این معنی که: چون دختر زیر نظر و زیر دست مادرش بزرگ شده از لحاظ لیاقت و هنرمندی و خانه‌داری تا حدّ زیادی به او شباهت دارد.

 

مادر زنت دوستت داره

به کسی می‌گویند که به موقع بر سر سفرة غذا و هر چیز آماده و بی‌دردسری از راه برسد.

 

مادر فولاد زره

اصطلاحاً به زن چاق پیر خشن می‌گویند.

 

مادر که نباشه باید با زن بابا ساخت

هر چیز مورد نیاز که اصل و بهترین آن یافت نشده یا قابل دسترسی نباشد ناچار باید به کمتر از آن رضایت داد.

 

مار از پونه بدش می‌آید در لونه‌اش سبز می‌شود

معمولاً آدم از هر چیز که متنفر و بیزار و گریزان باشد با آن روبرو شده یا بر سرش آمده و نصیبش می‌گردد.

 

مار در آستین پروراندن

شخص خیانت‌کار یا دشمن خطرناکی را بی‌اطلاع پروراندن و به او محبت و رسیدگی کردن.

 

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد

کسی که بلایی بر سرش آمده و تجربه تلخی از چیزی دارد، در آن مورد بدگمان و محتاط‌تر می‌شود.

 

ماست مالی کردن

پوشاندن و اصلاح ظاهری و بی‌فایدةی عیب یا خرابکاری.

 

ماست‌ها را کیسه کردن

ترسیدن و حساب کار خود را کردن، جا زدن و تسلیم شدن.

 

ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی

به طعنه و مسخره در مورد هر اتومبیل خراب و قراضه می‌گویند.

مال بد بیخ ریش صاحبش

چیز بد و عیبناک ناچار همیشه نزد صاحبش باقی مانده و صاحب باید آن را تحمل و نگهداری کند چون کسی حاضر به پذیرفتن آن نیست.

 

مال مفت و دل بی‌رحم

بعضی‌ها وقتی به چیز مفت و مجانی می‌رسند بدون رعایت اصول و اندازه با بی‌رحمی از آن استفاده می‌کنند.

 

مال یک جا می‌رود ایمان هزار جا

خطاب به شخص دزد زده که بدون اینکه مطمئن باشد به کسی یا کسانی مظنون باشد و تهمت بزند.

 

مأمور است و معذور

کسی که در مورد کاری از خود اختیاری ندارد و مجبور است فقط دستور را اجرا کند.

 

ماه زیر ابر نمی‌ماند

بالاخره حقیقت آشکار خواهد شد و راز برای همیشه پنهان نخواهد ماند.

 

ماهی به دمش رسیده

کار به مراحل پایانی خود رسیده، وقت کار یا چیزی سر آمده.

 

ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است

هیچگاه برای انجام کاری دیر نیست و هر لحظه می‌توان اقدام کرد، کار هر زمان شروع کنی چنان است که پیش از آن شروع کرده‌ای.

 

مایه تیله

سرمایه و دارایی، پول و پَله.

 

مته به خشخاش گذاشتن

دقت و وسواس و سختگیری بی‌مورد و بیش از حد در انجام کاری.

 

مثل انار ترکیدن

کنایه از ترکیدن بغض و به‌ شدت به گریه افتادن.

مثل برج زهرمار

کنایه از آدم بسیار اخمو و عبوس و ترشروی.

مثل برق

با سرعت بسیار.

 

مثل بید لرزیدن

کنایه از ترسیدن زیاد.

 

مثل پنجه آفتاب

کنایه از آدم بسیار زیبا و دلربا.

 

مثل ترقه پریدن

کنایه از ناگهان عصبانی و آتشی شدن.

 

مثل جن بو داده

اشاره به آدم زبل و زرنگی که هر کاری از دستش بر می‌آید.

 

مثل جن و بسم‌الله

دو چیز یا دو کس که هرگز نزدیک هم نیایند و از یکدیگر فراری باشند.

 

مثل خر در گل واماندن

کسی که در انجام کاری فرومانده و عاجز شده باشد و قادر به ادامه‌اش نباشد.

 

مثل زن سعدی

زن نافرمان و گریزپا که کمتر در خانه قرار گرفته و بیشتر در کوچه وخیابان و گشت و گذار باشد، زن ددری.

 

مثل سگ ترسیدن

ترس و وحشت زیاد از کسی یا چیزی.

 

مثل سگ و گربه به هم پریدن

درگیری و مشاجره و ناسازگاری دائمی بین دو نفر.

 

مثل سیبی که از وسط نصف شده

دو چیز یا دو شخص که دقیقاً و کاملاً مثل هم باشند، شباهت فراوان دو چیز یا دو نفر.

 

مثل شیر برنج

به آدم شل و وارفته و بی‌نمک می‌گویند.

 

مثل عنق منکسره

بداخلاق و ترش‌رو.

 

مثل قالی کرمانه

اشاره به کسی که هر چه سنش بالا می‌رود خودش رنگ و روتر می‌شود (معروف است که قالی کرمان هر چه بیشتر پا می‌خورد بیشتر رنگ باز کرده و مرغوب‌تر می‌شود).

 

مثل کبک سرش را زیر برف کرده

کسی که متوجه عیب خود نیست و از اوضاع و محیط دور و برش بی‌خبر است و نمی‌داند در اطرافش چه می‌گذرد و مردم راجع به او چه می‌گویند، گویی آن‌ها را نابینا می‌پندارد.

 

مثل کنیز حاج باقر

بداخلاق و غرغرو، کسی که خیلی نق می‌زند.

 

مثل گدای سامره

لخت و عوری، پررویی و پر‌مدعایی.

 

مثل مار خوش خط و خال

کسی که ظاهری خوب و فریبنده اما باطنی زشت و پلید و بد ذات دارد.

 

مثل ماست

شل و وارفته و بی‌رمق.

 

مثل مربای آلو

آدم شُل و ول و بی‌حال.

 

مثل مرغ سرکنده

کلافه، بی‌آرام و قرار، پریشان و مظطرب.

مثل موش آب کشیده

کسی که خیلی خیس شده و یا از آب و گل و لای بیرون آمده باشد.

مثل یخ وا رفتن

از خبر ناگوار یا ناامید کننده‌ای حیران، شُل و از خود بیخود شدن.

 

محل سگ نگذاشتن

بی‌محلی بیش از حدُ و اندازه.

 

مخ جوش آوردن

کنایه از شدت عصبانیت و یا گرما.

 

مدینه گفتی و کردی کبابم

افسوس کسی که به یاد گذشته از دست رفته افتاده و یاد و خاطره خوب یا بد چیزی یا کسی برایش تجدید و زنده شود.

 

مرا به خیر تو امید نیست، شرّ مرسان

اگر نفعی نمی‌رسانی لااقل ضرر هم نزن، اگر کمکی نمی‌کنی لااقل مزاحمت و دردسر هم ایجاد نکن.

 

مرد دو زنه جاش تو مسجده

چرا که نزد هیچ‌کدام آسایش و همچنین ارزش و احترام آنچنانی ندارد.

 

مرد را باید دست به پشتش بزنی خاک بلند بشه

مرد باید اهل کار و تلاش باشد.

 

مرده را که رو بدهی به کفنش خرابی می‌کند

به کم ظرفیت که ارزش و اهمیت داده شود، پرتوقع و پررو می‌شود.

 

مرغ همسایه غازه

چیزهای دیگران به نظر بهتر و چشم‌گیرتر از مال خود آدم می‌آید.

 

مرغ یک پا داره

کنایه از یک‌دندگی و لجبازی، با قُدّی و سماجت روی حرف خود ایستادن.

 

 

 

مرغی که انجیر می‌خوره نوکش کجه

به این معناست که از قیافه‌ و طرز رفتار طرف می‌توان دریافت که چه کاره است. به نظر می‌رسد که کلمه صحیح به جای انجیر (نچیر به معنای گوشت) بوده است که هنوز در برخی از نقاط کشور استفاده می‌شود. به این معنی که پرنده‌ای مانند عقاب که گوشتخوار است انتهای نوکش کج بوده و از فاصله درو مشخصو عیان است در حالی که اگر گنجشکی این ادعا را کند کافی است به نوکش نگاه کرد و دریافت که دروغ می‌گوید.

 

مرگ خوبه برای همسایه

هر چیز بدی را برای دیگران خواستن، در خطر و ضرر دیگری را جلو انداختن.

 

مرگ می‌خواهی برو گیلان

کسی که در موقعیت مناسب و ایده‌آل قرار گرفته و چیزی کم نداشته باشد و بازهم گله‌مند بوده و ناز بکند.

 

مرگ یک‌بار شیون یک‌بار

به سیم آخر زدن و قضیه را تمام کردن، هرچه باداباد گفتن.

 

مروارید باشه، غلتون باشه، ارزون باشه

خوش سلیقه و مشکل پسندی که بخواهد چیزی همه محاسن و مزایا را با هم داشته باشد.

 

مزه دهن کسی را چشیدن

قصد دانستن و پی‌بردن به نظر یا هدف کسی، سر در آوردن از مقصود دیگری.

 

مستی و راستی

در هنگام مستی عقل و هوش و قوه ادراک شخص زایل شده و هرچه در دل وجود دارد راست و حقیقتی بیان شده و اسرار فاش می‌گردد.

 

مشت کسی باز شدن

رسوا و برملا شدن، راز یا دروغ کسی افشا و آشکار گردیدن.

 

مشت نمونه خروار

جزء و مقداری از هر چیزی که نشان دهندة کیفیت و خصوصیت کل آن چیز باشد.

 

مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید

رفتار هر کس باید معرّف و بیانگر فضائل و منزلت او باشد نه اینکه دیگران از او تعریف کنند.

 

مشکلی نیست که آسان نشود/ مرد باید که هراسان نشود

هر مشکل و مسئله‌ای راه حلی داشته و با عقل و همّت بالاخره حل خواهد شد، نباید ترسید و جا زد.

 

معما چون حل گشت آسان شود

اشاره به کسانی که پس از حل معضل و رفع مشکل ادعای کاردانی می‌کنند.

 

مغز خر خوردن

دیوانگی، نفهمی، متوجه امر نبودن.

 

مگس پراندن

کنایه از بیکاری بیش از حدّ.

 

مگسی شدن

بد اخلاق و عصبانی شدن، سماجت و بد خُلقی برای به کرسی نشاندن حرف (نظر به سماجت و آزارندگی مگس).

 

مگه سر آوردی؟

کسی که پشت هم و با عجله در بزند و بی‌قراری نشان دهد.

 

ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل

داشتن سواد و تحصیلات به تنهایی دلیل بر انسانیت و فضیلت نیست چرا که آدمیت و تکامل از مجموع تمام فضایل انسانی که علم جزئی از آن است حاصل می‌شود.

 

ملانصرالدین کاری نداشت سوزن به تخمش می‌زد داد می‌کشید

کسی که به دست خود برای خود دردسر درست کند.

 

ممه را لولو بُرد

ناامید کردن و عدم امکان انجام کاری یا موقعیتی که در گذشته انجام شده.

 

من اینور جوی تو اونور جوی

به حالت قهر از هم جدا شدن، تسویه حساب قهر آمیز.

 

منتر کردن

کسی را در کاری و یا در جایی سرگردان و معطل و علاف کردن.

من مرده تو زنده

اتمام حجت کسی که پیش‌بینی و نظر خود را درست دانسته و به وقوع آن مطمئن باشد اگرچه بعد از مرگش.

 

من میگم نره، اون میگه بدوش

هنگامی که عدم امکان اجام کاری را با دلیل و منطق به کسی بگویند و او باز هم به دلیل نفهمی یا زورگویی خواسته خودش را تکرار کند.

 

مواظب مالت باش مردم را دزد نکن

به دقت مراقب چیزهایت باش تا به دیگران تهمت دزدی نزنی.

 

مو را از ماست کشیدن

اشاره به دقت و نکته‌بینی و حساسیت بیش از حدّ، ریزبینی و جزئی‌نگری بی‌اندازه.

 

مورچه چیه که کله پاچش باشه

چیز کوچک و بی‌ارزشی که جزئی از آن را بخواهند.

 

موش دواندن

در کار کسی خلل و مشکل مزاحمت ایجاد کردن.

 

موش موشک آسه بیا آسه برو که گربه شاخت نزنه

سفارش به احتیاط و ملاحضه‌کاری به خاطر اوضاع نامساعد و اجتناب از شرّ و ضرر و خطر.

 

موش و گربه بازی

رفتاری توأم با تعقیب و گریز و آمیخته با فریب و خدعه و ریا.

 

موشه تو سوراخ نمی‌رفت جارو به دمش می‌بست

مشکل و گرفتاری و دردسر اضافه برای خود بوجود آوردن.

 

مو لای درزش نمیره

بسیار دقیق و حسّاس عمل کردن.

 

موهاشو تو آسیاب سفید نکرده

اشاره به آدم با تجربه و دنیا دیده.

موی بدن سیخ شدن

ترسیدن یا چندش شدن به دلیل مواجه شدن با مسئله‌ای هولناک یا دلخراش و ناگوار.

 

موی کسی را آتش زدن

در جا و به موقع سر رسیدن و درجایی حاضر شدن.

 

مویی از خرس کندن غنیمت است

از آدم خسیس یا بد حساب و لدهکار اگر یک چیز کوچک و بی‌ارزش هم گرفته شود غنیمت است.

 

مهرم حلال، جونم آزاد

حرف زنی که از دست شوهر به ستوه آمده و در صدد جدایی و نجات خود باشد.

 

مهره مار داشتن

قدرت فراوان در جلب و جذب علاقه و توجه دیگران داشتن.

 

میان پیغمبرها جرجیس را پیدا کرده

کسی که بدترین‌ها را انتخاب کرده باشد.

 

میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است

اشاره به دوچیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و منزلت تفاوت زیادی با یکدیگر داشته باشند.

 

میمون هر چی زشت‌تره، بازیش بیشتره

اشاره به آدم زشت یا معیوب که ادا و اطوار و رفتار ظاهری نامتناسب و نامعقول هم داشته باشد.

 

میوه‌اش به هنده

انگار نوبرش را آورده.

 

میهمان گرچه عزیز است ولی هم‌چون نفس خفه می‌سازد اگر آید و بیرون نرود

کنایه از یاد ماندن میهمان پررو در خانه میزبان که باعث خستگی و ناراحتی و مغذب شدن او می‌شود.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

پارس ادب

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ل)) آغاز می شوند

 

لام تا کام صحبت نکردن

کم‌ترین سخنی بر زبان نیاوردن.

 

لب چشمه می‌روم خشکه می‌شه

بسیار بدشانس و بدقدم بودن.

لفت و لعاب دادن

وسواس به خرج دادن و تشریفات بیهوده در مورد چیزی، طول و تفصیل دادن کاری.

 

لق لقه زبان

بر زبان آوردن مکرر کلمه و موضوعی، به طوری که مدام فقط راجع به همان چیز صحبت شود.

 

لقمه را باید به اندازه دهان برداشت

در انجام و انتخاب کار یا همسر، باید به اندازه وسع و توان و شأن خود پیش رفت و قدم برداشت.

لقمه را دور سر چرخاندن (از پشت سر در دهان گذاشتن)

پیچاندن و سخت کردن کار و آن را از مسیر درست و کوتاه انجام ندادن.

 

لنترانی گفتن

در اصطلاح یعنی متلک و بد و بی‌راه گفتن به کسی، اما ریشه لغوی آن بر می‌گردد به کلمه عربی لَن ترانی: یعنی مرا نخواهی دید. حضرت موسی از خداوند خواست تا بتواند او را با چشم ظاهر ببیند و خداوند در جواب این درخواست غیر ممکن و ردّ آن به موسی لَن ترانی گفت یعنی: هرگز نمی‌توانی مرا ببینی.

 

لُنگ انداختن

هنگامی که کسی یا چیزی در مقابل کس یا چیز برتر و بالاتر کم بیاورد.

 

لولو سر خرمن

آدم بی‌مصرف، در حد مترسک.

لی‌لی به لالای کسی گذاشتن

لوس کردن و به دل کسی را آمدن.

لیلی زن بود با مرد؟!

طعنه به آدم گیج و خنگی که مطلب واضحی را نداند و از آن چیزی سر در نیاورد.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

پارس ادب

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((گ)) آغاز می شوند

 

گاوبندی

هم‌دستی و تبانی دو نفر برای کلاه گذاشتن طرف مقابل.

 

گاو پیشانی سفید

کسی که همه و در هر کجا او را می‌شناسند و معروف است.

 

گاوش زائید

گرفتاری و بدبختی یا ضرری برایش پیش آمد.

 

گاو نُه من شیرده

خوبی و خدمت کردن اما در آخر با یک کار یا حرف آزار دهنده زحمت خود را پایمال کردن و از بین بردن.

 

گاهی به اداگاهی به اصول، گاهی به خدا گاهی به رسول

کسی که بی‌عقیده است و بنابر مصلحت رنگ عوض می‌کند و خود را با تغییر موقعیت و با هر عقیده‌ای هماهنگ و همسو می‌کند.

 

گدا به گدا رحمت به خدا

کمک و دستگیری یا راهنمایی فقیری به مستحق‌تر از خود، پناه بردن بی‌نوا به بی‌نوای دیگر.

 

گذر پوست به دباغخانه می‌افتد

به کسی می‌گویند که به دیگری بدی کرده، اما بالاخره روزی با همان شخص سرو کار پیدا می‌کند و احتیاجش به او می‌افتد.

 

گربه دستش به گوشت نمی‌رسه میگه بو میده

کسی که از بدست آوردن یا انجام خواسته و موقعیت مورد نظرش محروم و ناامید شده روی آن چیز عیب می‌گذارد و اینطور خود یا دیگران را قانع می‌کند که مناعت طبع دارد.

 

گربه را باید دم حجله کُشت

همان اول کار باید از طرف زهره چشم گرفت تا حساب کار خودش را بکند.

گربه رقصاندن

بازی در آوردن، کسی را سر دواندن و بازی دادن.

 

گربه شور

تمیز و درست و حسابی نشُستن، شستشوی سرسری و ناقص (مثل گربه‌ای که خود را فقط در آب می‌غلتاند).

 

گردنم از مو باریک‌تر

در مقابل حرف حق و سخن به جا تسلیم هستم و آن را می‌پذیرم.

 

گرسنگی نکشیدی عاشقی یادت بره

فقیر و درمانده‌ای که از کم‌ترین امکانات و رفع احتیاجات خود محروم است، دیگر نمی‌تواند به عشق و عاشقی فکر کند.

 

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

با صبر و حوصله کم‌کم کارها درست می‌شود، به طوری که حتی می‌توان ازغوره ترش حلوای شیرین به دست آورد.

 

گرگ باران دیده

اشاره به شخص بسیار با تجربه.

 

گرگ در لباس میش

ظاهری در فریبنده و مظلوم نمایانه برای آسیب رساندن و نابودی.

 

گرم گرفتن

تحویل گرفتن کسی و با او خودش و بش کردن و صمیمی شدن.

 

گل از گُلش شکفت

خوشحال و خندان شد (اشاره به غنچه که بر اثر نسیم صبحگاهی شکفته شده و تبدیل به گل می‌شود).

 

گُل گفتن و گل شنیدن

رد و بدل شدن حرف‌های خوب، زیبا و صمیمانه بین دو نفر.

 

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

در ظاهر یعنی: خوب بود خوب‌تر هم شد، اما غالباً برعکس و به طعنه در مورد زیادتر شدن عیب کار گفته می‌شود یعنی: خیلی کم عیب و مشکل داشت یکی دیگر هم اضافه شد.

 

گل بی‌خار نمی‌شود

به دو معنا بکار می‌رود:

هیچ کس و هیچ چیز بی‌عیب و نقص نیست حتی گُل.

برای رسیدن به هدف و مطلوب خود باید بهایی پرداخت و متحمّل رنج و زحمت شد.

 

گل بی‌عیب خداست

همه انسان‌ها عیب و نقطعه ضعف دارند، فقط خدا از هر گونه عیب و نقص مبرّاست.

 

گل پشت و رو ندارد

به کسی می‌گویند که به ناچار پشت بر شخص یا جمعی کرده و معذرت می‌خواهد.

 

گل سر سبد

بهترین و عزیزترین فرد یا چیز در میان بقیه.

 

گل گفتی اما شل گفتی

توی ذوق زدن کسی که اظهار نظر بی‌ارزش و نه چندان درست و حسابی بکند.

 

گله دست گرگ افتاده

عده‌ای که گیر حکم و سرپرست حریص و بی‌رحم افتاده باشند.

 

گلیم خود را از آب بیرون کشیدن

از پس کارهای هر چند سخت خود بر آمدن و برای رفع مشکلات، درمانده و محتاج کسی نشدن.

 

گنجشک را رنگ می‌کنه جای قناری می‌فروشه

آدم نادرست و متقلّب و فریب‌کار.

 

گندم برشته شدن

به جِلز و وِلز افتادن، ناشکیبایی.

 

گندم نمای جو فروش

کاسب متقلّب که جنس مرغوبی را نشان داده اما موقع تحویل، نامرغوب آن‌ها را تحویل دهد.

 

گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری

هنگامی که تاوان گناه و خطای کسی را دیگری پس بدهد.

 

گورم کجا بود که کفنم باشه

بی‌چیز و فقیر و تهی‌دست.

 

گوز را به شقیقه زدن

دو چیز و دو موضوع بی‌ربط را به هم مربوط ساختن.

 

گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالة ماست/ آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

کسی که نسبت به درخواست‌ها و نصایح دیگران بی‌توجه و بی‌اعتناس و یا عمداً نمی‌خواهد آن‌ها را بشنود و بپذیرد، بنابراین با زور و داد و فریاد هم نمی‌توان به او فهماند.

 

گوش به زنگ

آماده و منتظر شنیدن خبری یا وقوع امری بودن.

 

گوشت از دهان گرگ کشیدن

کار بسیار سخت و خطرناکی را با مهارت و شجاعت و از جان گذشتگی انجام دادن.

 

گوشتش زیر دندونشه

کسی را می‌گویند که جگر گوشه‌اش تحت اراده و اختیار کسی دیگری است و باید در برخورد با او احتیاط و مدارا کند.

گوش خواباندن

منتظر فرصت شدن.

 

گوشش بدهکار نیست

به نصایح، ایرادها و خواسته‌های دیگران گوش نمی‌دهد و توجهی ندارد، نسبت به اوضاع و احوال پیرامونش بی‌تفاوت و بی‌خیال است.

 

گوش شیطان کر، چشم شیطان کور

هنگامی که بخواهند از روبراه شدن وضعیتی خبر بدهند می‌گویند.

 

گوشی دست کسی آمدن

حقیقت موضوعی را فهمیدن و حواس خود را جمع کردن.

 

 

گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل؟

ارزش و اعتبار هر فرد به علم و هنر سرمایه وجودی خود اوست نه به فضائل پدر یا اصل و نسبش.

 

گیوه را ور کشیدن

آماده شدن و راه افتادن برای اقدام و دست زدن به کاری

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

پارس ادب

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ق)) آغاز می شود

 

قاپ کسی را دزدیدن

کسی را تحت اختیار گرفتن و مال خود کردن.

 

قاطی مرغ‌ها شدن

جوانی که داماد شده یا مجردی که متأهل شده باشد.

 

قافیه را باختن

جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.

 

قال کار را کندن

به آخر رساندن و تمام کردن کار یا هر چیز دیگر، ته کار یا قضیه‌ای را بالا آوردن.

 

قال گذاشتن

کسی را که تنها یا به انتظار گذاشتن و به دنبال کار خود رفتن.

 

قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری

قدر و ارزش هر کار و هنری را خبره و هنرمند در آن می‌داند.

 

قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید

نعمت‌ها، خوشی‌ها و ایام سعادت و تندرستی همیشگی و پایدار نیستند و انسان وقتی ارزش واقعی آن‌ها را می‌داند که آن‌ها را از دست بدهد و دچار مشکل و گرفتاری شود.

 

قربون برم خدا رو، یک بام و دو هوا رو

در یک مسئله و امری واحد بنا بر مصلحت دو گونه عقیده و دو برخورد متفاوت داشتن.

 

قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم

دوستی‌های مادی، کسانی که به خاطر پول و مادیات با کسی دوستی می‌ورزند.

 

قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را؟

به کسی می‌گویند که حقیقتی آشکار را انکار کند و برای تبرئه خود قسم بخورد.

 

قشقرق به پا کردن

داد و قال و کولی‌گری، بر سر چیزی فتنه و آشوب به پا کردن.

 

قصاص قبل از جنایت

محکوم و مجازات کردن پیش از مشخص شدن و اثبات خطا.

 

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

توصیه به توجه و اعتنا نسبت به هر چیز کم و اندک، سفارش به صرفه‌جویی که به مرور موجب جمع و قابل توجه شدن هر چیز می‌گردد.

 

قمر در عقرب

اوضاع ناجور و نامساعد.

 

قند توی دل آب کردن

خوشحالی بیش از حد، ذوق‌زده شدن.

 

قوز بالا قوز

گرفتاری روی گرفتاری اضافه شدن مشکل قبلی به طوری که کار پیچیده‌تر و خراب‌تر شود.

 

قوطی بگیر و بنشان

پیغام پوچ و بی‌محتوی یا دستور کاری بیهوده به مزاحم دادن جهت رفع مزاحمت و از سر باز کردن.

 

قیمه و قرمه کردن

زخمی و مجروح ساختن، لت و پار کردن.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

پارس ادب

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ف)) آغاز می شوند

 

فاتحه‌اش خوانده است

کسی یا چیزی که عمرش به سر آمده و باید قیدش را زد و از آن دل کند.

 

فتیله را از گوش در آوردن

قطع امید و صرف‌نظر، باز کردن گوش و شنیدن حرفی که آخرین امید ناامید می‌کند، فکری را از سر بیرون کردن. حاضر به شنیدن حرفی که به ضرر فرد می‌باشد.

 

فحش خورش خوبه

در برابر فحش و بد و بیراه و توهین صبور و ملایم و بی‌رگ و بی‌اهمیت بودن.

 

فراموشی هم نعمتی است

اگر انسان از این نعمت بی‌بهره بود، یاد همیشگی مسائل دردناک و غم و غصه دائمی او را از ادامه زندگی باز می‌داشت.

 

فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره!

چون خصلت و ذات فضول اصلاح‌پذیر نیست، با اغراق می‌گویند حتی در جهنم هنگامی که در حال سوختن است نیز دست از وراجی و بیهوده‌گویی بر نمی‌دارد.

 

فکر کرده علی‌آباد هم شهری است

اشاره کردن به کسی که امر بر او مشتبه شده و یا نادانسته و ساده‌انگارانه خود یا دیگری و یا امر کوچک و ناچیزی را بزرگ و مهم بداند و با غرور و رضایت بی‌جا به خود یا دیگری بنازد.

 

فکر نان باش که خربزه آب است

سفارش یا نصیحت به کسی که از امور مهم و اصلی غافل شده و فکر و وقت خود را بر کارهای فرعی و چیزهای بیهوده و بیخودی صرف کند.

 

فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه

به کسی که جثه و اندام کوچک داشته باشد و در عوض بسیار پر هنر و زبر و زرنگ باشد.

 

فلنگ را بستن

آهسته و ناگهانی در رفتن، جیم شدن.

 

فاره چون بلند شود سرنگون گردد

هر اوجی حضیضی و هر خیزی افتی دارد، کسی که در اوج غرور و برتری باشد عاقبت به خواری و حقارت می‌رسد.

 

فوت کوزه‌گری

علم استادی و خبرگی، لِم کار. ریزه‌کاری‌هایی که در اثر تجربه زیاد و مهارت بالای استاد بدست آید.

 

فهمیدی شوخی، نفهمیدی جدی

گوینده حرف دل خود را به جهت جلوگیری از ناراحتی طرف با شوخی بزند و اگر طرف متوجه شد آن را شوخی تلقی کند.

 

فیلش یاد هندوستان کرده

به یاد گذشته و کسی یا چیزی یا جای مورد علاقه خود افتادن و شوق بازگشت به آن پیدا کردن.

 

فیل و فنجان

دو شخص یا دو چیز که از نظر جثه و ظاهر ناهماهنگ بوده و یکی بزرگ باشد.

 

فیل هوا کردن

کار بزرگ و سخت غیرممکن.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

پارس ادب