ضرب المثل هایی که با حرف ((خ)) آغاز میگردند
خار شدن و در چشم کسی فرو رفتن
مزاحم پیشرفت و خوشی کسی شدن.
خاکشیر مزاج
ملایم طبع، سازگار، خاکی (از این جهت میگویند که خاکشیر با همه طبایع سازگار است).
خاله خوش وعده
کسی که سر خود و بیدعوت به هر مجلسی برود و بیرودربایستی سر سفره هم بنشیند.
خاله وارسی
فضولی و کنجکاوی، جستجو و سر در آوردن از محلی یا موقعیتی.
خالی بستن
دروغ گفتن، ادعای پوچ و توخالی.
خانه روشن کردن
اشاره به محتضر و درحال مرگی که برای دقایقی حالت سلامت و هوشیاری در او ظاهر میشود.
خدا به دور
در هنگام بد آمدن و تعجب از چیزی یا کسی و نپسندیدنش میگویند. کلمهای شبیه «واه».
خدای جای حق نشسته
هنگامی که کسی نتواند حق تضییع شده خود را از زورگو بگیرد و مظلوم واقع شود مطمئناً خداوند حق او را خواهد گرفت و ستمگر را مجازات خواهد کرد.
خدا خر را شناخت بهش شاخ نداد
کسی که قابلیت و لیاقت نعمتی از نعمتهای خداوند را نداشته و از آن محروم باشد چرا که اگر آن نعمت را میداشت از آن سوءِ استفاده میکرد.
خدا روزیت را جای دیگری حواله کند
جواب رد به گدا یا متوقع سمجی که به چیز یا کسی امید بسته و چشم طمع دوخته و پیش خود حسابی باز کرده است.
خدا شفایت دهد
اصطلاحاً به کسی میگویند که کار غیر عاقلانه انجام دهد یا رفتار حواس پرتانه و دیوانهبار داشته باشد.
خدا عاقبتش را به خیر کند
انشاالله سرانجام کارش به خیر و خوبی پایان پذیرد.
خدا گر ز حکمت بندد دری/ به رحمت گشاید در دیگری
تمام درها یک جا و یکباره به روی کسی بسته نمیشود.
خدا هیچ عزیزی را ذلیل نکند
دعا یا گله کسی که از پا در آمده و از نظرات عزت و مقام تنزل یافته و زمین خورده است.
خدا یکی زن یکی
حرف مسی که همسر خود را یا دوست میدارد و در دلش فقط عشق یک نفر میگنجد و یا از عهده همان یکی هم بر نمیآید.
خر از پل گذشتن
از پیش رفتن کار و به نتیجه و مقصود رسیدن.
خربزه میخوری یا هندوانه؟ هر دوانه
جواب رک و بدون رودربایستی و تعارف.
خر بیار باقالی بار کن
هنگام پیش آمدن آشوب موقعیت آشفته و خراب میگویند.
خر تب میکند
به کسی که لباس زیادی پوشیده و یا در فصل تابستان لباس گرم بپوشد، میگویند.
خرج که از کیسه مهمان بود، حاتم طلایی شدن آسان بود
از جیب دیگران مهمان کردن راحت است.
خر چه داند قیمت نقل و نبات
آدم نفهم و نادان، خوب و بد، بهترین و بدترین و با ارزش و بیارزش در نظرش یکی است و قدر و قیمت هیچکدام برایش فرقی نمیکند.
خر خودت را بران
مشغول کار خودت باش و کار خود را پیش ببر.
خرِ ما از کرهگی دم نداشت
اظهار بدشانسی و به همین دلیل قید چیزی را زدن.
خر و با خور مرده با گور
مفتخور حریص که از هیچ چیز خوراکی صرف نظر نکرده و به هیچ یک از محتویات سفره رحم نکند.
خروس بیمحل
بیموقعیت به جایی رفتن یا کاری را انجام دادن یا حرفی گفتن.
خشکش زد
از تعجب به صورت چوب خشک در آمدن، درجا بیحرکت شد.
خفه خون گرفتن
لال شدن و دم بر نیاوردن.
خلارو هرچی هم بزنی گندش بیشتره
مشاجرات خصمانه که هر چه دنبال شود، باعث هتک حرمت و بیآبرویی بیشتر طرفین شود.
خلایق هر چه لایق
هر کس همانقدر و هر گونه که لیاقت و شایستگی دارد نصیبش میگردد.
خم رنگرزی نیست
به کسی گفته میشود که بخواهد کارش زود انجام شود و طرف مقابل را وارد به عجله و سرعت عمل کند.
خنده بر هر درد بیدرمان دواست
با حفظ نشاط و روحیه شادمانی حل یا فراموش کردن دردها و مشکلات آسانتر وسریعتر خواهد شد.
خواب خرگوشی
مثل خرگوش با چشم باز در خواب بودن کنایه از غفلت و بیتوجهی به اطراف.
خواب دیدی خیر باشه
به کسی میگویند که در مورد کاری غرض و مقصود خاصی داشته و یا در اوهام و خیالات خام و تصورات شیرین بسر بود.
خواب زن چپه
عقیده بر این است که زن هر خوابی میبیند بر عکس آن تعبیر واقع میشود.
خواستن توانستن است
با اراده و پشتکار حتماً به مقصود خو خواهیم رسید.
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
سفارش به وفق دادن خود با همگان و تبعیت از اکثریت.
خود را به کوچه علی چپ زدن
تجاهل کردن و خود را به نفهمی و بیاطلاعی زدن.
خود را به موش مردگی زدن
مقصری که با زیرکی خود را ضعیف و بیگناه جلوه دهد.
خود را گم کردن
گذشته و اصلیت خود را از یاد بردن، کسی که وقتی به جایی و به وضعیت بهتری رسید وضعیت سابق خود را فراموش کند و دچار غرور و خودخواهی شود.
خودش میبُرد، خودش میدوزد
کسی که کاری را که به دیگری هم مربوط است سر خود و به تنهایی، بدون مشورت و نظرخواهی شروع کند، انجام دهد و به اتمام برساند. خودخواه.
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
کسی که خودش موجبات ناراحتی و پشیمانی خود را فراهم آورده این جمله را با شماتت به خود میگوید.
خورشت دل ضعفه
کنایه از نبودن غذا، غذای بینوای فقیر.
خوشگلی است و هزار جور دردسر
زیبایی بیش از حد باعث عذاب و دردسر است.
خوش و بش کردن
سلام و احوالپرسی و تعارف گرم و محبتآمیز.
خوشی زیر دلش زده
اشاره به کسی که هیچگونه غم وناراحتی و مشکلی در زندگی نداشته اما گله و ناشکری کند و یا بیجهت خود را دچار دردسر و گرفتاری میسازد.
خون به پا شدن
جنگ و جدال و زد و خورد و کشت و کشتار به راه افتادن.
خون خونش را میخوره
از فرط عصبانیت به خود پیچیدن و جوشیدن.
خون دل خوردن
در مورد چیزی یا کسی رنج و حسرت و عذاب فراوان متحمل شدن.
خون را خون نمیشویند
فساد و جنایت را با مثل آن تلافی نمیکنند. مقابله با مثل نکردن.
ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا
الف | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ |
ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ |
ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی | همه |
لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.
سپاسگزارم
مدیریت سایت پارس ادب