ضرب المثل های عامیانه :: پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی ادبیات فارسی

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ضرب المثل های عامیانه» ثبت شده است

ضرب المثل هایی که با حرف ((ح)) آغاز می‌گردند

ضرب المثل هایی که با حرف ((ح)) آغاز می‌گردند

حاجی حاجی مکه

کسی که برای شانه خالی کردن از انجام کاری برود و دیگر پیدایش نشود.

 

حاشا و کلاّ

اصرار و لجاجت، یکدندگی و پافشاری رو حرف خود.

 

حرف باد هواست

اشاره به کسانی که روی قولشان نتوان حساب کرد و حرفشان اعتبار چندانی نداشته باشد.

 

حرف مفت، کفشت جفت

کسی که مزاحمی را جواب کرده، عذرش را بخواهد و راه خروج را نشانش بدهد.

 

حرف تو دهن کسی گذاشتن

نظر خود را به دیگری القا کردن و حرفی را که نگفته از قول او گفتن.

 

حرف، حرف می‌آورد

به هنگام سخن گفتن از چیزی، حرف به موضوعات دیگر کشیده شده و حرف‌های جدیدی بوجود می‌آید.

 

حرف حساب جواب ندارد

سکوت در برابر حرف حق و درست و به جا.

 

حرف حق تلخه

چون بسیاری از حرف‌های درست و به حق، واقعیتی تلخ و غیر قابل انکار را بیان می‌کند و ممکن است به ضرر بعضی تمام شود.

 

حرف دهنت را بفهم

به کسی که هنگام صحبت به دلیلی از ادب خارج شده و حرف نامربوطی زده و به مخاطب توهین کند.

 

حرف راست را باید از بچه شنید

از آنجا که بچه‌ها فطرتی پاک و دست نخورده دارند و دروغ و ریا را نمی‌شناسند و از طرفی قوه تشخیص خوب و بد یا نفع و ضرر را ندارند هرچه می‌گویند عین حقیقت و از ته دل می‌باشد.

 

حرف گل انداختن

گرم شدن صحبت.

 

حرف مردم تمامی ندارد

اشاره به اینکه: هر کار کنی مردم بالاخره چیزی می‌گویند.

 

حرف مرد یکی است

مرد یا جوانمرد کسی است که حرف خود را عوض نکند و روی حرفی که زده بایستد و به قول خود پایدار و پایبند باشد.

 

حرمت امام‌زاده با متوالی است

هرکس بزرگ‌ترش و همچنین نزدیکان و اطرافیانش را بزرگ بدارد و احترام کند، دیگران نیز به او و وابستگان او احترام می‌گذارند.

 

حساب به دینار، بخشش به خروار

در هنگام کَرم و بخشش دقت و حساب‌گری وجود ندارد، اما در حساب و کتاب باید دقیق بود و حتی یک دینار را حساب کرد.

 

حساب حسابه، کاکا برادر

حساب و کتاب به جای خود، دوستی و برادری هم به جای خود.

 

حساب سر انگشتی

حساب سطحی و سرسری و نه چندان دقیق.

 

حسرت به دل کچل خدیجه، مُردم ندیدم نوه و نتیجه

حرف آدم حسود یا حسرت‌کس در مورد کسی که به مقصود خود رسیده و دق می‌کند اما خود از مثل آن محروم است.

 

حُسن خدا داده را حاجت مشاطه نیست

کسی که زیباست دیگر نیازی به آرایش و آب رنگ اضافی ندارد.

 

حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت

کنایه از وقت نشناسی و انجام کار بی‌موقع.

 

حسود هرگز نیاسود

حسود هیچ‌گاه آرامش و آسایش ندارد همیشه از خوشی و پیشرفت دیگران ناراحت و در رنج و حسرت است.

 

حق به حق‌دار می‌رسد

سرانجام حق به صاحب و سزاوار حق می‌رسد.

 

حق گرفتنی است نه دادنی

نباید منتظر رسیدن حق و حقوق خود شد بلکه باید به دنبال آن رفت و آن را مطالبه کرد؛ زیرا کسی آن را به آدم تعارف نمی‌کند.

 

حلال زاده به دائیش می‌رود

اشاره به اینکه معمولاً بیشتر اشخاص طرز رفتار و حرکاتشان موروثی است.

 

حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی

در جواب کسی می‌گویند که از وضعیت یا از فرد یا چیزی سؤال کند، یعنی: قابل شرح و تعریف نیست و خودت باید امتحان کنی.

 

حمام زنانه

جای شلوغی که صدای همه در آن پیچیده باشد.

 

حمومک مورچه داره، بشین و پاشو خنده داره

شعری که در مورد بچه ناآرام و بی‌قرار یا کسی که از کار زیاد و بشین و پاشو گله دارد، می‌خوانند.

 

حناش رنگ ندارد

کسی که نزد دیگران آبرو نداشته و قول عملش بی‌ارزش باشد، کسی که قبولش نداشته باشد.

 

حیا را خورده، آبرو را قی کرده

آدم بی‌شرم و بی‌آبرو و بی‌ادب، کسی که اختیار زبان خود را نداشته باشد و هرچه بخواهد می‌گوید و یا هر کار می‌خواهد انجام می‌دهد.

 

حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی

هنگامی که پول و هزینه زیادی صرف کسی یا چیزی شود که ارزش و نتیجه نداشته و به درد نخورد.

 

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((چ)) آغاز می‌گردند

ضرب المثل هایی که با حرف ((چ)) آغاز می‌گردند

چاقو دسته خودش را نمی‌بُرد

بستگان و نزدیکان به یکدیگر خیانت نمی‌کنند.

 

چاه باید از خوش آب داشته باشد

انسان باید ذاتاً خودش خمیره و وجود کاری را داشته باشد.

 

چاه کن همیشه ته چاه است

کسی که بد خواه دیگران باشد خود نیز دچار مشکل و گرفتاری خواهد شد.

 

چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی

هر کس به دیگران بدی کند و ناراحتی به وجود آورد، خوش هم به آن دچار خواهد شد.

 

چپ چپ نگاه کردن

نگاه خشم آلود و غضبناک و قهر آمیز.

 

چپ می‌ره راست می‌آید

کار یا حرف ناراحت کننده‌ای را مدام تکرار کردن مثل: گله، بهانه گیری، توقع بی‌جا، منت گذاشتن و غیره.

 

چپ اندر قیچی

به هم ریخته و آشفته. کج و راست بودن و پیچ و خم داشتن چیزی.

 

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

نتیجه کار نسنجیده و تحقیق نشده، پشیمانی و زیان است.

 

چراغ ظلم تا صبح نمی‌سوزد

ظلم و ظالم همیشه دوام نمی‌یابد.

 

چراغانی پارسال

به کسی که در جریان امری نباشد و سؤوالات ناشی از عدم اطلاع بکند، می‌گویند.

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

اول رسیدگی به وضعیت خود و خانواده و فراهم کردن آسایش آن‌ها سپس کمک به دیگران.

 

چشته خور

کسی که مفت‌خوری و کمک گرفتن همیشگی از دیگران عادت کرده باشد.

 

چشم بسته غیب می گوید

کس که از موضوعی روشن و واضحی خبر می‌دهد.

 

چشمت روز بد نبیند

در هنگام تعریف موضوع و صحنه بد و ناراحت کننده یا ترسناک که آرزو کنند شنونده از دیدن آن دور باشد.

 

چشم چشم را نمی‌بیند

تاریکی بیش از حد.

 

چشم حسود کور

انشاالله کسی که نمی‌تواند خوشی و پیشرفت کسی را ببیند کور شود.

 

چشم دیدن کسی را ندارد

بسیار حسود و بدخواه است.

 

چشم زدن

نظر زدن، وقتی کسی یا چیزی با دیدن و تعریف کسی بیمار یا خراب یا دچار خطر و ضرر می‌شود.

 

چشم و دل سیر

نسبت به مال یا خوردن بی‌تفاوت بودن و طبع بلند داشتن.

 

چشم و گوش بسته

کسی که از حقایق امور آگاه نیست و چیزی نمی‌داند.

 

چشم‌ها را درویش کردن

نظر ناپاک نداشتن، چشم روی چیزی یا کاری بستن و دیده را نادیده کردن.

 

چشم‌هایش آلبالو گیلاس می‌چینه

اشتباهی دیدن، چیزی را که جلو چشم است نمی‌بیند و از این و آن سوال می‌کند.

 

چشمش هزار کار می‌کنه که ابروش نمی‌دونه

زیرک و موذی.

 

چشم هم چشمی

رقابت از روی حسادت.

 

چمچاره

راه چاره پوچ و بیهوده‌ای که در هنگام خشم یا برای شوخی ارائه می‌گردد.

 

چنته خالی شدن

تمام شدن، از دست دادن و نداشتن سرمایه یا علم و یا سخنی برای گفتن و...

 

چند کلمه هم از مادر عروس بشنو

تمسخر و تحقیر کسی که خود را داخل حرف دیگران کند.

 

چنگی به دل نمی‌زند

چیزی که جالب و دلچسب نباشد و مطبوع و مطلوب واقع نشود.

 

چوب خدا صدا نداره، اگر زنه دوا ندارد

وقتی خدا بخواهد کسی را تنبیه کند به طریقی چنان درمانده و گرفتارش می‌کند که شخص حتی فکرش را نکرده.

 

چوب خط پر شدن

زیاد شدن بدهی و یا پر و لبریز شدن پیمانه عمر.

 

چوب دو سر طلا

کسی که نزد هر دو طرف دوست و دشمن خفیف و بی‌آبرو شده باشد.

 

چوب را که برداری گربه دزد فرار می‌کنه

مقصر با کوچک‌ترین حرکتی می‌ترسد و می‌گریزد.

 

چوب لای چرخ کسی گذاشتن

اشکال تراشی و مزاحمت، جلوگیری از پیشرفت کار.

 

چوب معلمه گُله، هر کی نخوره خُله

خشم و عتاب معلم نه از سر آزار بلکه عین مهربانی است و هر کس آن را تجربه نکرده باشد در واقع چیزی نیاموخته.

 

چوپان بی‌مزد

زحمت بی‌فایده، برای نادان و حق ناشناس رنج بردن.

 

چو دخلت نیست، خرج آهسته‌تر کن

باید متناسب با مقدار موجودی و درآمد خرج کرد.

 

چوسی آمدن

قمپز در کردن، تعاریف مبالغه‌آمیز و فخر فروشانه.

 

چهار دیواری اختیاری

معمولاً در جواب اعتراض همسایه در مورد ایجاد مزاحمت می‌گویند؛ یعنی صاحب خانه هستم و اختیار تام امور خانه را دارم.

 

چهار چشم نگاه کردن

با دقت و با کنجکاوی یا تعجب نگریستن.

 

چهارشنبه یکی پول گم می‌کنه یکی پیدا می‌کنه

موقعی که رنج و غم کسی باعث شادی دیگران شود.

 

چهار میخه کردن

محکم کاری کردن.

 

چهار نعل تاختن

تندروی در هرکاری.

 

چه علی خواجه، چه خواجه علی

فرقی نمی‌کند، هر دو حرف یا هر دو حساب یکی است و اختلافی ندارد.

 

چه کشکی، چه پشمی

انکار طلب یا وعده و قول و...

 

چیزی که عوض نداره گله نداره

نباید از مقابله به مثل ناراحت شد.


ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ج)) آغاز می‌گردند

ضرب المثل هایی که با حرف ((ج)) آغاز می‌گردند

جا تره بچه نیست

وقتی چیزی یا کسی در محل مورد انتظار نباشد

 

جانا سخن از زبان ما می‌گویی

حرف دل خود را از زبان طرف صحبت شنیدن.

 

جان به لب رسیدن

تحمل رنج و سختی زیاد.

 

جانماز آب کشیدن

خشکه مقدسی و تظاهر به تقدس و ایمان، در حدی که پاکی جانماز شک کند.

 

جای سوزن انداختن نیست

شلوغی و ازدحام و فشردگی جمعیت است که به اندازه پایین آمدن سوزن جا وجود ندارد.

 

جایی نمی‌خوابه آب زیرش بره

آدم زرنگ و زیرکی کگه کاملاً مواظب است و کاری نمی‌کند که باعث ضرر و زیانش شود.

 

جسته گریخته

حرف یا موضوعی که کم و بیش پراکنده و ناقص گفته یا شنیده شود.

 

جلوی حرف مردم را نمی‌توان گرفت

سفارش در مورد بی‌اعتنایی به حرف مردم.

 

جلوی ضرر را از هر کجا بگیری منفعت است

در هر مرحله بتوان به ضرر و زیان خاتمه داد کم‌ترین فایده‌اش ضرر کردن بیشتر است.

 

جلوی کسی گاو زمین زدن

نهایت مهمان‌نوازی و خیر مقدم از رودربایستی.

 

جمعتان جَمعه، یکی‌تون کَمه

معمولاً کسی که تازه وارد جایی شود خطاب به جمع می گوید.

 

جنس ارزان را پولدارها می‌خرند

چون جنس ارزان بی‌عیب و یا با دوام نیست، لذا باید مجدداً خریداری شود یا پولی صرف تعمیرش گردد.

 

جنگ اول به از صلح آخر

وقتی تمام حرف‌ها و قرار مدارها و حساب کتاب‌ها در همان ابتدای کار گفته شود بعداً دلخوری و ناراحتی پیش نمی‌آید.

 

جنگ زرگری

جنگ و جدال ساختگی برای گول زدن و سود بردن.

 

جواب ابلهان خاموشی است

با نادان و یا کسی که خود را به نفهمی زده نباید هم کلام شد و جوابش را داد.

 

جواب‌ های! هوی

جواب فحش و بد زبانی، خشونت و بدزبانی و جواب خوبی و خوش زبانی، ملایمت و خوش‌زبانی است.

 

جوان است و جویای نام آمده

تازه‌کار یا جوانی که غرور و جسارت و هارت و پورت زیادی داشته و به دنبال کسب شهرت و مقام باشد.

 

جوان‌ها در قفسند، پیرها در هوسند

معروف است که پیرها بیشتر از جوان‌ها سر وگوششان می‌جنبد.

 

جوانی کجایی که یادت بخیر

کسی که به پیری رسیده باشد و با تاسف و حسرت دوران جوانی و نشاط خود را بیاد آورد.

 

جوانیه و نادانی

تبرئه جوان و توجیه حرکات و اعمال ناپسندش.

 

جو بده منزل عوض کن

امر به آماده شدن برای رفتن و جا عوض کردن و مرخص شدن از جایی.

 

جوجه را آخر پاییز می‌شمارند

نتیجه کار آخرش مشخص می‌شودنباید از ابتدا زیاد دلخوش و امیدوار بود.

 

جور استاد به ز مهر پدر

خشونت و سخت‌گیری و آزار معلم و استاد از محبت و نوازش پدر هم بهتر و مفیدتر است.

 

جوش نزن شیرت خشک می‌شه

به کسی که در مورد چیزی یا در مشاجره سر و صدا می‌کند و حرص می‌خورد می‌گویند.

 

جو فروش گندم نما

کسی که ظاهری خوب و باطنی نازیبا دارد.

 

جون به جون کسی کردن

برای فهماندن مطلب به شخص نفهم، لجوج یا بد جنس و یا برای کار آمدن و جذب او از جان مایه گذاشتن وآخر هم نتیجه نگرفتن.

 

جون به عزرائیل نمی‌ده

سخت‌گیر، خسیس.

 

جـون تو جـون خونه، علی‌الخصوص صندوق‌خونه

کسی که بخواهد خانه‌اش را به کسی بسپارد به شوخی این سفارش را می‌کند.

 

جهود بازی در آوردن

سر و صدا و بی‌آبرویی کردن.

 

جهوده خون دیده

کسی که از اندک خون و جراحت بترسد. ترسو

 

جیب گدا ته نداره

اشاره به اشخاصی که برای جمع‌آوری پول حرص می‌زنند.

جیبش را تار عنکبوت زده

بی‌پول و فقیر شدید.

 

جیک نزدن

کوچک‌ترین حرفی نزدن، صدایی از کسی در نیامدن.

 

جیک و پیکشون یکی است

همه حرف‌ها و راز و رمزشان پیش هم است.

 

جیگر جیگره، دیگر دیگره

عشق و محبت نسبت به جگر گوشه با عشق و محبت دیگران فرق می‌کند.

 

جیم شدن

گریختن و ترک کردن جایی به طور پنهانی و ناگهانی.

 

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((ت)) آغاز می‌گردند

ضرب المثل هایی که با حرف ((ت)) آغاز می‌گردند

تا بوده چنین بوده

از گذشته تا حال وضع به همین منوال بوده.

 

تا تنور داغ است

تا فرصت هست و موقعیت مناسب وجود دارد باید از آن استفاده کرد.

 

تا چشم بر هم زنی

در مدت زمان خیلی کوتاه، فوری و زود.

 

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هیچ‌گاه نباید ناامید شد همیشه روزنه امیدی وجود دارد.

 

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

خطاب به آدم حسود یا پیغام برنده به حسود.

 

تا گوساله گاو شود، دل صاحبش آب شود

اشاره به انتظاری سخت و طولانی جهت رسیدن به نتیجه مطلوب.

 

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها

با اینکه خبر از دهانی به دهان دیگر بزرگ می‌شود، اما به هر حال در ابتدا نکته‌ای هر چند کوچک وجود داشته است.

 

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

باید دید قسمت چیت و طالع و شانس در چه حد است.

 

تب تند زود عرق می‌کنه

علاقه شدید در مورد کاری یا نسبت به چیزی و کسی که که معمولاً به همان اندازه هم زود از بین ‌می‌رود.

 

تحفه نطنز

اصطلاحاً به چیز و حتی به شخص بی‌مقدار کم‌ارزش می‌گویند.

 

تخم دو زرده کردن

کنایه از کسی که کار کوچکی را بزرگ جلوه داده است.

 

تخم مرغ به چانه بستن

پر حرفی، ورّاجی.

 

تخم مرغ دزد شتر دزد می‌شود

دزدی کوچک و بی‌اهمیت آخرش به دزدی بزرگ و رسوا کننده منجر می‌شود.

 

تخم نابسم‌الله

اشاره به یچه یا آدم شرور و شیطان و پرآزار.

 

تدبیر دگر باشد و تقدیر دگر

تدبیر و چاره‌جویی انسان در برابر تقدیر و سرنوشتی که از سوی خداوند رقم خورده هیچ است و قدرت مقابله با آن ندارد و همان خواهد شد که خدا خواهد.

 

ترحم بر پلنگ تیز دندان- ستم‌کری بود بر گوسفندان

رحم وشفقت نسبت به ظالم، ستم بر مظلوم است.

 

ترس برادر مرگ است

مساوی دانسات ترس و مرگ؛ و چه بسا که ترس به دلیل تکرار و استمرار بدتر از مرگ باشد.

 

ترش کردن

ناراحت شدن.

 

ترشی نخوری یک چیزی می‌شی

به طعنه مسخره به کسی می‌گویند که تا حدی چیزی را بلد است و از آن سر در می‌آورد.

 

ترک عادت موجب مرض است

کنار گذاشتن عادت‌ها کار بسیار مشکلی است و موجب ناراحتی و آزار شخص و یا حتی بیماری روحی یا جسمی او می‌شود.

ترمز بریدن

دور برداشتن و عدم خودداری در امری.

 

تر و خشک با هم سوختن

هنگامی که مقصر و بی‌تقصیر، گناهکار و بی‌گناه همه با هم مجازات شوند.

 

تره به تخمش می‌ره حسنی به باباش

نسبت دادن بچه به پدر که غالباً در مورد کارهای زشتِ بچه گفته می‌شود.

 

تره خرد نکردن

اعتنا نکردن و ارزش و اهمیت ندادن به کسی.

 

تعارف آمد نیامد دارد

تعارف باید سنجیده و حساب شده باشد؛ زیرا ممکن است طرف مقابل آن را بپذیرد و شخص گرفتار و پشیمان شود.

 

تعارف شاه عبدالعظیمی

تعارف زبانی و ظاهری نه از ته دل.

 

تف سر بالا

عیب‌گویی و بد گفتن از متعلقان و منتسبان خود که به خود شخص بر می‌گردد.

 

تکه بزرگش گوشش است

تهدید و ضرب و جرح یا دچار ساانحه شدن طوری که بزرگ‌ترین عضو گوشش باشد.

 

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

بی‌حساب و بدون رنج و زحمت نمی‌توان به بزرگی رسید.

 

تند رفتن

مبالغه و زیاده‌روی کردن.

 

تنبل نرو به سایه سایه خودش می‌آیه

در تمسخر آدم سست و بی‌حالی که منتظر است همه چیز برایش حاضر و آماده شود.

تن را چرب کردن

خود را برای دعوا و کتک خوردن آماده کردن.

 

تنش می‌خارد

اشاره به کسی که هوس کتک خوردن کرده باشد.

 

تو آن ور جوی، من این ور جوی

جدایی از یکدیگر و قطع رابطه، از هم سوا شدن و کاری به کار یکدیگر نداشتن.

 

تا بگی «ف» می‌گم فرحزاد

کسی که بخواهد از هوش و فراست خود تعریف کند.

 

توبه گرگ مرگ است

کسی که پیوسته توبه کند اما آن را بشکند و نتواند دست از عادت زشت خود بردارد.

 

توپش پُره

خیلی شاکی و عصبانی است.

 

تو حرف دویدن

داخل حرف دیگران شدن و قطع کردن سخن گوینده به خاطر حرف خود.

 

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

نمود و اشاره مختصری به موضوع که از آن بتوان به مطالب و معانی فراوانی پی‌برد.

 

تو دعوا نان و حلوا خیرات نمی‌کنند

در بین دعوا و شلوغی کسی به فکر رعایت چیزی نسیت.

 

تو را چه کار با این و آن، نونت را بخور خرت را بران

سرت به کار خودت باشد و به کار دیگران دخالت نکن.

 

توزرد در آمد

طرف مورد نظر بی‌لیاقت و ناجور و بدرد نخور از آب در آمد.

 

تو شیشه‌اش هم بکنی نم خودش را پس می‌دهد

بیشتر منظور زن بی‌عفت است که محدودیت و سخت‌گیری در موردش فایده‌ای ندارد.

 

تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمی‌شه

مطلب و سخن ناشنیده و غیر قابل قبول.

 

تو کوک کسی رفتن

در بحر کسی رفتن و حواس خود را معطوف او کردن.

 

تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی‌ره

خطاب به نصیحت‌گو و صاحب نظری که خودش به می‌گوید عمل نمی‌کند.

 

تو مو می‌بینی و من پیچش مو

خطاب به آدم بی‌تجربه و ناپخته که سطحی و ظاهری با چیزی یا موضوعی برخورد کرده و عمیق و موشکافانه آن را بررسی نمی‌کند.

 

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن

کنایه از بد شانس و بی‌چاره و بی‌پول.

 

توی پایه کسی کردن

گول زدن و مغبون ساختن کسی در معامله.

 

توی پول غلت می‌خوره

اشاره به آدم بسیار ثروتمند و پول‌دار.

 

توی دل ریختن

مشکل یا غصه و ناراحتی را درون خود نگه داشت و تحمل کردن و به رو نیاوردن.

 

توی ذوق کسی زدن

ایراد گرفتن و حقیر کردن کار یا رفتار کسی به طوری که از شور و شوق بیفتد.

 

تیر به سنگ خوردن

بی‌نتیجه ماندن کار و به مقصود و منظور نرسیدن.

تیری در تاریکی انداختن

شانسی و با حدس و گمان کاری انجام دادن.

 

تیشه به ریشه زدن

از هستی ساقط کردن، چیزی را از بیخ و بُن از بین بردن.

 

تیغ زدن

پول یا چیز مفت از کسی گرفتن، گوش بُری.

 

تیمم باطل است آنجا که آب است

فرع در مقابل اصل، نامرغوب در مقابل مرغوب و هر چیز پست و بی‌ارزشی در برابر نوع عالی و آن به حساب نیامده و بی‌رونق و بی‌قدار خواهد بود.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب

ضرب المثل هایی که با حرف ((پ)) آغاز می‌گردند

 

 ضرب المثل هایی که با حرف ((پ)) آغاز می‌گردند

پا بند شدن

گرفتار و اسیر چیزی یا کسی شدن به دلیل انس و علاقه یا به دلایل اخلاقی و وجدانی.

 

پاپوش درست کردن

برای کسی دردسر و مزاحمت به وجود آوردن و موقعیتش را خراب کردن.

 

پاچه پاره

بی‌حیا و بی‌آبرو و دریده.

 

پا در کفش کسی کردن

مزاحمت، فضولی و دخالت در کار کسی.

 

پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد

در انجام کارها باید حد مرز خود را شناخت و به اندازه شأن و وسع و توان خود پیش رفت.

 

پارسال دوست امسال آشنا

به کسی که بعد از غیبت و مدت طولانی او را ببینند می‌گویند، یعنی قبلاً دوست و صمیمی بودیم، اما حالا فقط با یکدیگر آشنایی داریم.

 

پا روی دم کسی گذاشتن

کار به کار کسی داشتن و با دخالت و ایجاد مزاحمت او را اذیت کردن.

 

پا سوز شدن

به پای کسی یا چیزی هدر رفتن و سوختن.

 

پاشنه دهن را کشیدن

زبان به فحش و بد و بی‌راه و ناسزا باز کردن.

 

پایان شب سیه سپید است

نباید نا امید شد زیرا بالاخره پس از رنج و سختی خوشی و راحتی است.

 

پایش روی پوست خربزه است

دارای موقعیت بسیار سست و لغزنده و خطرناک است.

 

پایش روی مار باشد بر نمی‌دارد

اشاره به تنبلی و بی‌حالی بیش از حد.

 

پایش لب گور است

عمرش رو به پایان است، آخر عمرش است.

 

پته روی آب افتادن

رسوا و برملا شدن، رو شدن و افشا شدن راز و رمز.

 

پدر عشق بسوزد

شکوه عاشق از دردها، غم‌ها و دردسرهای عشق و عاشقی.

 

پر باز کردن

از غم و رنج و سختی رهیدن و بیش از حد خوشحال شدن.

 

پُرسان پُرسان می‌توان رفت هندوستان

پرسیدن عیب نیست و می‌توان به مقصود رسید وکامروا شد.

 

پز عالی، جیب خالی

کسی که ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی پول و مال منالی ندارد.

 

پسر نوح با بدان بنشت خاندان نبوتش گم شد

اشاره به تأثیر همنشین بد.

 

پشت چشم نازک کردن

کسی که خودش را بگیرد و با بی‌اعتنایی و فخر‌فروشی و افاده با کسی برخورد کند.

 

پشت دست داغ کردن

توبه از تکرار کاری به دلیل ضرر و پشیمانی و یا توقع بی‌جا طرف مقابل.

 

پشت گوش انداختن

بی‌اعتنایی و بی‌اهمیتی نسبت به خواهش یا فرمان کسی.

 

پشه لگدش کرده

آدم ضعیف یا نانازی که با کوچک‌ترین کسالت از پا درآمده.

 

پنج انگشت یکی نمی‌شود

همه انسان‌ها از لحاظ صفت و روحیات یک جور و مثل هم نیستند.

 

پوست انداختن

برای انجام کاری یا در برخورد با موقعیت ناموافقی رنج و مرارت و مشقات فروان کشیدن.

 

پول بده سر سیبیل شاه ناقاره بزن

اشاره به مبالغه‌آمیز به قدرت و کارآمدی پول و یا همچنین رشوه در پیشبرد کارها.

 

پول پول می‌آورد

هرچقدر پول و سرمایه بیشتر باشد به همان نسبت سود و بازدهی آن بیشتر خواهد بود.

 

پول‌دار به کباب، بی‌پول به دود کباب

آدم بی‌پول ناچار با رویا و خیال داشتن چیزی خوش است.

 

پول را روی مرده بگذاری زنده می‌شود

مبالغه در مورد کاربرد پول و ثروت.

 

پولش از پارو بالا می‌رود

آدم بسیار ثروتمند و پو‌ل‌دار را می‌گویند.

 

پول علف خرس نیست

اشاره به خرج‌تراشی و بیهوده خرج کردن پول.

 

پول مثل چرک کف دست است

همانطور که چرک دست بالاخره پاک شده و از بین می‌رود، پول هم بالاخره خرج می‌شود و نمی‌ماند.

 

پهلوون پنبه

پهلوان پوشالی و دروغین، طعنه به آدم ضعیف.

 

پیاز هم داخل میوه‌ها شد

اشاره به شخص فرومایه و بی‌مقدار که خود را داخل حرف یا کار بزرگ‌تر و بالاتر از خود کند.

 

پیرم و می‌لرزم، به صد جون می‌ارزم

با اینکه پیر و لرزان شده‌ام از صد جوان نیرومندتر و کارآمد‌تر هستم.

 

پیراهن عثمان کردن

چیزی را بهانه شر و نزاع و بگیر و ببند و تسویه حساب قرار دادن.

 

پیش قاضی و معلّق بازی؟!

نزد آدم رند و همه فن حریف نمی‌توان ادعای زرنگی و زیرکی کرد.

 

پیش کور یک چشمی پادشاه است

ارحج و برتر بودن چیز یا شخص بد بر بدتر.

 

پیمانه کسی پر شدن

به دو معنی:

صبر کسی تمام شدن.

عمر کسی به پایان رسیدن.

 

پیه‌اش به تنت خورده

گیر فلان کس یا فلان چیز یا فلان کار افتادنو ضرر و صدمه‌اش به دیگران رسیدن.

 

پیه زیادی را به پاشنه مالیدن

اسراف و نفله کردن چیزی که زیاد باشد.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پارس ادب