پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی

پارس ادب

گنجینه سوالات و نکات درسی و آموزشی

پارس ادب
نویسندگان

۳۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

ضرب المثل هایی که با حرف ((ت)) آغاز می‌گردند

تا بوده چنین بوده

از گذشته تا حال وضع به همین منوال بوده.

 

تا تنور داغ است

تا فرصت هست و موقعیت مناسب وجود دارد باید از آن استفاده کرد.

 

تا چشم بر هم زنی

در مدت زمان خیلی کوتاه، فوری و زود.

 

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هیچ‌گاه نباید ناامید شد همیشه روزنه امیدی وجود دارد.

 

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

خطاب به آدم حسود یا پیغام برنده به حسود.

 

تا گوساله گاو شود، دل صاحبش آب شود

اشاره به انتظاری سخت و طولانی جهت رسیدن به نتیجه مطلوب.

 

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها

با اینکه خبر از دهانی به دهان دیگر بزرگ می‌شود، اما به هر حال در ابتدا نکته‌ای هر چند کوچک وجود داشته است.

 

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

باید دید قسمت چیت و طالع و شانس در چه حد است.

 

تب تند زود عرق می‌کنه

علاقه شدید در مورد کاری یا نسبت به چیزی و کسی که که معمولاً به همان اندازه هم زود از بین ‌می‌رود.

 

تحفه نطنز

اصطلاحاً به چیز و حتی به شخص بی‌مقدار کم‌ارزش می‌گویند.

 

تخم دو زرده کردن

کنایه از کسی که کار کوچکی را بزرگ جلوه داده است.

 

تخم مرغ به چانه بستن

پر حرفی، ورّاجی.

 

تخم مرغ دزد شتر دزد می‌شود

دزدی کوچک و بی‌اهمیت آخرش به دزدی بزرگ و رسوا کننده منجر می‌شود.

 

تخم نابسم‌الله

اشاره به یچه یا آدم شرور و شیطان و پرآزار.

 

تدبیر دگر باشد و تقدیر دگر

تدبیر و چاره‌جویی انسان در برابر تقدیر و سرنوشتی که از سوی خداوند رقم خورده هیچ است و قدرت مقابله با آن ندارد و همان خواهد شد که خدا خواهد.

 

ترحم بر پلنگ تیز دندان- ستم‌کری بود بر گوسفندان

رحم وشفقت نسبت به ظالم، ستم بر مظلوم است.

 

ترس برادر مرگ است

مساوی دانسات ترس و مرگ؛ و چه بسا که ترس به دلیل تکرار و استمرار بدتر از مرگ باشد.

 

ترش کردن

ناراحت شدن.

 

ترشی نخوری یک چیزی می‌شی

به طعنه مسخره به کسی می‌گویند که تا حدی چیزی را بلد است و از آن سر در می‌آورد.

 

ترک عادت موجب مرض است

کنار گذاشتن عادت‌ها کار بسیار مشکلی است و موجب ناراحتی و آزار شخص و یا حتی بیماری روحی یا جسمی او می‌شود.

ترمز بریدن

دور برداشتن و عدم خودداری در امری.

 

تر و خشک با هم سوختن

هنگامی که مقصر و بی‌تقصیر، گناهکار و بی‌گناه همه با هم مجازات شوند.

 

تره به تخمش می‌ره حسنی به باباش

نسبت دادن بچه به پدر که غالباً در مورد کارهای زشتِ بچه گفته می‌شود.

 

تره خرد نکردن

اعتنا نکردن و ارزش و اهمیت ندادن به کسی.

 

تعارف آمد نیامد دارد

تعارف باید سنجیده و حساب شده باشد؛ زیرا ممکن است طرف مقابل آن را بپذیرد و شخص گرفتار و پشیمان شود.

 

تعارف شاه عبدالعظیمی

تعارف زبانی و ظاهری نه از ته دل.

 

تف سر بالا

عیب‌گویی و بد گفتن از متعلقان و منتسبان خود که به خود شخص بر می‌گردد.

 

تکه بزرگش گوشش است

تهدید و ضرب و جرح یا دچار ساانحه شدن طوری که بزرگ‌ترین عضو گوشش باشد.

 

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

بی‌حساب و بدون رنج و زحمت نمی‌توان به بزرگی رسید.

 

تند رفتن

مبالغه و زیاده‌روی کردن.

 

تنبل نرو به سایه سایه خودش می‌آیه

در تمسخر آدم سست و بی‌حالی که منتظر است همه چیز برایش حاضر و آماده شود.

تن را چرب کردن

خود را برای دعوا و کتک خوردن آماده کردن.

 

تنش می‌خارد

اشاره به کسی که هوس کتک خوردن کرده باشد.

 

تو آن ور جوی، من این ور جوی

جدایی از یکدیگر و قطع رابطه، از هم سوا شدن و کاری به کار یکدیگر نداشتن.

 

تا بگی «ف» می‌گم فرحزاد

کسی که بخواهد از هوش و فراست خود تعریف کند.

 

توبه گرگ مرگ است

کسی که پیوسته توبه کند اما آن را بشکند و نتواند دست از عادت زشت خود بردارد.

 

توپش پُره

خیلی شاکی و عصبانی است.

 

تو حرف دویدن

داخل حرف دیگران شدن و قطع کردن سخن گوینده به خاطر حرف خود.

 

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

نمود و اشاره مختصری به موضوع که از آن بتوان به مطالب و معانی فراوانی پی‌برد.

 

تو دعوا نان و حلوا خیرات نمی‌کنند

در بین دعوا و شلوغی کسی به فکر رعایت چیزی نسیت.

 

تو را چه کار با این و آن، نونت را بخور خرت را بران

سرت به کار خودت باشد و به کار دیگران دخالت نکن.

 

توزرد در آمد

طرف مورد نظر بی‌لیاقت و ناجور و بدرد نخور از آب در آمد.

 

تو شیشه‌اش هم بکنی نم خودش را پس می‌دهد

بیشتر منظور زن بی‌عفت است که محدودیت و سخت‌گیری در موردش فایده‌ای ندارد.

 

تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمی‌شه

مطلب و سخن ناشنیده و غیر قابل قبول.

 

تو کوک کسی رفتن

در بحر کسی رفتن و حواس خود را معطوف او کردن.

 

تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی‌ره

خطاب به نصیحت‌گو و صاحب نظری که خودش به می‌گوید عمل نمی‌کند.

 

تو مو می‌بینی و من پیچش مو

خطاب به آدم بی‌تجربه و ناپخته که سطحی و ظاهری با چیزی یا موضوعی برخورد کرده و عمیق و موشکافانه آن را بررسی نمی‌کند.

 

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن

کنایه از بد شانس و بی‌چاره و بی‌پول.

 

توی پایه کسی کردن

گول زدن و مغبون ساختن کسی در معامله.

 

توی پول غلت می‌خوره

اشاره به آدم بسیار ثروتمند و پول‌دار.

 

توی دل ریختن

مشکل یا غصه و ناراحتی را درون خود نگه داشت و تحمل کردن و به رو نیاوردن.

 

توی ذوق کسی زدن

ایراد گرفتن و حقیر کردن کار یا رفتار کسی به طوری که از شور و شوق بیفتد.

 

تیر به سنگ خوردن

بی‌نتیجه ماندن کار و به مقصود و منظور نرسیدن.

تیری در تاریکی انداختن

شانسی و با حدس و گمان کاری انجام دادن.

 

تیشه به ریشه زدن

از هستی ساقط کردن، چیزی را از بیخ و بُن از بین بردن.

 

تیغ زدن

پول یا چیز مفت از کسی گرفتن، گوش بُری.

 

تیمم باطل است آنجا که آب است

فرع در مقابل اصل، نامرغوب در مقابل مرغوب و هر چیز پست و بی‌ارزشی در برابر نوع عالی و آن به حساب نیامده و بی‌رونق و بی‌قدار خواهد بود.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

 

 

پارس ادب

 

 ضرب المثل هایی که با حرف ((پ)) آغاز می‌گردند

پا بند شدن

گرفتار و اسیر چیزی یا کسی شدن به دلیل انس و علاقه یا به دلایل اخلاقی و وجدانی.

 

پاپوش درست کردن

برای کسی دردسر و مزاحمت به وجود آوردن و موقعیتش را خراب کردن.

 

پاچه پاره

بی‌حیا و بی‌آبرو و دریده.

 

پا در کفش کسی کردن

مزاحمت، فضولی و دخالت در کار کسی.

 

پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد

در انجام کارها باید حد مرز خود را شناخت و به اندازه شأن و وسع و توان خود پیش رفت.

 

پارسال دوست امسال آشنا

به کسی که بعد از غیبت و مدت طولانی او را ببینند می‌گویند، یعنی قبلاً دوست و صمیمی بودیم، اما حالا فقط با یکدیگر آشنایی داریم.

 

پا روی دم کسی گذاشتن

کار به کار کسی داشتن و با دخالت و ایجاد مزاحمت او را اذیت کردن.

 

پا سوز شدن

به پای کسی یا چیزی هدر رفتن و سوختن.

 

پاشنه دهن را کشیدن

زبان به فحش و بد و بی‌راه و ناسزا باز کردن.

 

پایان شب سیه سپید است

نباید نا امید شد زیرا بالاخره پس از رنج و سختی خوشی و راحتی است.

 

پایش روی پوست خربزه است

دارای موقعیت بسیار سست و لغزنده و خطرناک است.

 

پایش روی مار باشد بر نمی‌دارد

اشاره به تنبلی و بی‌حالی بیش از حد.

 

پایش لب گور است

عمرش رو به پایان است، آخر عمرش است.

 

پته روی آب افتادن

رسوا و برملا شدن، رو شدن و افشا شدن راز و رمز.

 

پدر عشق بسوزد

شکوه عاشق از دردها، غم‌ها و دردسرهای عشق و عاشقی.

 

پر باز کردن

از غم و رنج و سختی رهیدن و بیش از حد خوشحال شدن.

 

پُرسان پُرسان می‌توان رفت هندوستان

پرسیدن عیب نیست و می‌توان به مقصود رسید وکامروا شد.

 

پز عالی، جیب خالی

کسی که ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی پول و مال منالی ندارد.

 

پسر نوح با بدان بنشت خاندان نبوتش گم شد

اشاره به تأثیر همنشین بد.

 

پشت چشم نازک کردن

کسی که خودش را بگیرد و با بی‌اعتنایی و فخر‌فروشی و افاده با کسی برخورد کند.

 

پشت دست داغ کردن

توبه از تکرار کاری به دلیل ضرر و پشیمانی و یا توقع بی‌جا طرف مقابل.

 

پشت گوش انداختن

بی‌اعتنایی و بی‌اهمیتی نسبت به خواهش یا فرمان کسی.

 

پشه لگدش کرده

آدم ضعیف یا نانازی که با کوچک‌ترین کسالت از پا درآمده.

 

پنج انگشت یکی نمی‌شود

همه انسان‌ها از لحاظ صفت و روحیات یک جور و مثل هم نیستند.

 

پوست انداختن

برای انجام کاری یا در برخورد با موقعیت ناموافقی رنج و مرارت و مشقات فروان کشیدن.

 

پول بده سر سیبیل شاه ناقاره بزن

اشاره به مبالغه‌آمیز به قدرت و کارآمدی پول و یا همچنین رشوه در پیشبرد کارها.

 

پول پول می‌آورد

هرچقدر پول و سرمایه بیشتر باشد به همان نسبت سود و بازدهی آن بیشتر خواهد بود.

 

پول‌دار به کباب، بی‌پول به دود کباب

آدم بی‌پول ناچار با رویا و خیال داشتن چیزی خوش است.

 

پول را روی مرده بگذاری زنده می‌شود

مبالغه در مورد کاربرد پول و ثروت.

 

پولش از پارو بالا می‌رود

آدم بسیار ثروتمند و پو‌ل‌دار را می‌گویند.

 

پول علف خرس نیست

اشاره به خرج‌تراشی و بیهوده خرج کردن پول.

 

پول مثل چرک کف دست است

همانطور که چرک دست بالاخره پاک شده و از بین می‌رود، پول هم بالاخره خرج می‌شود و نمی‌ماند.

 

پهلوون پنبه

پهلوان پوشالی و دروغین، طعنه به آدم ضعیف.

 

پیاز هم داخل میوه‌ها شد

اشاره به شخص فرومایه و بی‌مقدار که خود را داخل حرف یا کار بزرگ‌تر و بالاتر از خود کند.

 

پیرم و می‌لرزم، به صد جون می‌ارزم

با اینکه پیر و لرزان شده‌ام از صد جوان نیرومندتر و کارآمد‌تر هستم.

 

پیراهن عثمان کردن

چیزی را بهانه شر و نزاع و بگیر و ببند و تسویه حساب قرار دادن.

 

پیش قاضی و معلّق بازی؟!

نزد آدم رند و همه فن حریف نمی‌توان ادعای زرنگی و زیرکی کرد.

 

پیش کور یک چشمی پادشاه است

ارحج و برتر بودن چیز یا شخص بد بر بدتر.

 

پیمانه کسی پر شدن

به دو معنی:

صبر کسی تمام شدن.

عمر کسی به پایان رسیدن.

 

پیه‌اش به تنت خورده

گیر فلان کس یا فلان چیز یا فلان کار افتادنو ضرر و صدمه‌اش به دیگران رسیدن.

 

پیه زیادی را به پاشنه مالیدن

اسراف و نفله کردن چیزی که زیاد باشد.

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

 

پارس ادب

 

ضرب المثل هایی که با حرف ((ب)) آغاز می‌گردند

 

باباش چی بود که بچه‌اش باشه

وقتی از بچه یا فرزند کسی شکایت شود می‌گویند.

با پنبه سر بریدن

با نرمش و زیرکی به کسی صدمه ردن، دشمنی و خصومت پنهان از طریق دوستی.

 

با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود

با حرف زدن کاری درست نمی‌شود باید تنبلی را کنار گذاشت و اقدام کرد.

 

با خودش هم قهر است

به آدم اخمو و عبوس و ترش‌رو می‌گویند.

 

باد آورده را باد می‌برد

مال یا چیزی که مفت و بدون زحمت بدست آمده باشد راحت هم از دست می‌رود.

 

با دست پس می‌زنه با پا پیش می‌کشه

کسی که رفتار دوپهلو داشته باشد یعنی در ظاهر از چیزی یا کسی دوری و خودداری کرده و بی‌میلی نشان دهد اما در واقع به آن تمایل داشته باشد.

 

با دمش گردو می‌شکنه

نهایت خوشحالی (اشاره به موش در هنگام یافتن گردو).

 

با دم شیر بازی کردن (بازی بازی با دم شیر هم بازی؟!)

کار خطرناک انجام دادن.

 

بادمجان بم (بد) آفت ندارد

کسی که هیچ عارضه و ناراحتی او را از پا نیفکند و بر او اثر نکند. کنایه از افراد و یا اشیاء مقاوم و جان سخت.

بادمجان دور قاب چین

متملّق و چاپلوس.

 

با دوستان مرّوت، با دشمنان مدارا

اگر می‌خواهیم آسوده و بی دغدغه زندگی کنیم طریقه معاشرت چنین است. رفتاری جوان‌مردانه با دوستان و تحمل دشمنان.

 

باران آمد ترک‌ها هم رفت

هنگامی که گذشت زمان موجب از یاد رفتن بدی‌ها و سوابق زشت کسی شود.

 

بار کج به منزل نمی‌رسد

با تقلّب و نیرنگ و خلاف نمی‌توان کاری از پیش برد و یا آن کار نتیجه خوبی ندارد.

 

باری به هر جهت

کار سر هم‌بندی و از سر بی‌علاقگی.

 

بازار شام

کنایه از جای بسیار شلوغ و آشفته.

 

با زبان بی‌زبانی

با رفتار و عمل و با اشاره غیر مستقیم منظور خود را به کسی فهماندن.

 

باز ته خیار تلخ شد

حرف کسی که اشتباه و خطایی از او سر زده و کار یا چیزی بد و خراب از آب در آمده باشد و از او ایراد گرفته باشند. مشخص شدن ماهیت کسی که علیرغم سرشتش نمی‌خواسته کار درستی را انجام دهد و نتیجه‌اش معکوس باشد.

 

بازی اشکنک داره سر شکستنک داره

در بازی خواه ناخواه به انسان آسیب هم ‌می‌رسد. انجام هر کاری با خطرات و مشکلاتی همراه است.

 

باغ تفرج است و بس، میوه نمی‌دهد به کس

کنایه از دنیا و یا هر چیز و هر کس دیگری که ظاهری زیبا و فریبنده داشته باشد اما مفید و سودمند نباشد و ارزش امید بستن نداشته باشد.

بالا آنجاست که بزرگ نشسته باشد

برای انسان بزرگ و متشخص بالا و پائین مجلس تفاوت نمی‌کند و در واقع هر جا که او نشسته باشد همانجا بالا و صدر مجلس است.

 

بالاتر از سیاهی رنگی نیست

آخرین حد هر چیز بد و یا خطرناک که دیگر بدتر و خراب‌تر از آن وجود نداشته باشد و در آن مرحله قید همه چیز را بزنند و خود را برای بدترین حالت ممکن آماده کنند.

 

بالاتو دیدم، پائینت را هم دیدم

اشاره به چاخان‌بازی و دروغ‌گویی کسی؛ روزی گدایی در خانه‌ای را زد، صاحب‌خانه که روی پشت بام بود گفت: اگر پائین بودم چیزی می‌دادم. دفعه دیگر وقتی گدا آمد و چیزی طلب نمود صاحب‌خانه گفت: اگر در بالاخانه بودم برایت می‌آوردم و گدا گفت...

 

بالا خانه‌اش را اجاره داده

عقل و شعور و معرفت را از دست داده، دیوانه شده.

 

بالای چشمت ابروست

به افراد پر توقع که زود از هر حرفی ناراحت می‌شوند حتی نمی‌توان گفت: بالای....

 

با لباس سفید می‌آید با کفن سفید می‌رود

عقیده و سفارش بزرگ‌ترها در مورد ازدواج مبنی بر اینکه: دختر وقتی شوهر کرد و با لباس سفید عروسی به خانه شوهر رفت باید تا آخر نزد او مانده و با خوب و بدش بسازد و فکر جدایی را از سر بیرون کند تا اینکه با مرگ خانه را ترک نماید.

 

باید چراغ بردارد و عقبش بگردد

در حسرت چیز یا کسی که قدرش را ندانسته‌اند و اکنون از دست رفته می‌گویند.

 

با یک دست نمی‌شود دو تا هندوانه برداشت

در آن واحد نمی‌توان دو کار مختلف را با هم انجام داد چرا که در نهایت هیچکدام به سرانجام درستی نمی‌رسد.

 

با یک غوره سردیش می‌کنه با یک مویز گرمیش

آدم ضعیف البُنیه‌ای که با کوچک‌ترین چیزی وضعیت مراجی‌اش تغییر کند و همچنین آدم ضعیف النفسی که طبق گفته و نظر این و آن تغییر عقیده دهد.

 

با یک گل بهار نمی‌شه

با دیدن جزء و یک نشانه مثبت نمی‌توان نتیجه‌گیری کاملاً امیدوارانه و کلی کرد.

 

بچه زاییدم قاتق نونم باشه قاتل جونم شد

گله از بچه ناخلف و ناسازگار و دردسر آفرین.

 

بخت یکبار در خونه آدم را می‌زنه

اشاره به اینکه باید از فرصت‌های بدست آمده حدکثر استفاده را برد.

 

بخشش از بزرگ‌تر است

همیشه گذشت و بخشش از کسی است که بزرگتر (از لحاظ سنی) و یا بزرگوارتر است.

 

بخند تا دنیا به رویت بخندد

بهترین برخورد با روزگار و سختی‌ها و مشکلات آن، که در نتیجه زندگی آسان‌تر سپری خواهد شد. راحت‌تر با مشکلات برخورد کردن.

 

بخور و بخواب کارمه، الله نگهدارمه

از زبان تنبل و مفت‌خور و بیکاره.

 

بخیه صد تا یک قاز زدن

رحمت بی‌فایده، کار کم درآمد، گله خیاط‌ها از کم سودی شغلشان.

 

بدتر از کوری بی‌شعوری

شعور و معرفت برای انسان والاترین ارزش محسوب می‌شود و وجود آن حتی از نعمت بینایی نیز محسوس‌تر و مهم‌تر است؛ زیرا نقصان هر چیز جبران‌پذیر است جز نقصان عقل و شعور.

 

بدم! بمیر و بدم!

خطاب به آدم تنبل و فرصت‌طلب که بخواهد از زیر کار شانه خالی کند.

 

بدهکار را هیچی نگی طلبکار می‌شه

سکوت و کوتاهی در مطالبه بدهکار را پررو و بی‌خیال می‌کند.

 

برادر را جای برادر نمی‌گیرند

کسی را به جای کس دیگر بازخواست یا مجازات نمی‌کنند.

 

برادریمان به جا، بزغاله یکی هفت صنار

دوستی و نزدیکی به جای خود، حساب و کتاب هم به‌ جای خود.

 

برای خالی نماندن عریضه

انجام کاری ظاهری و نه چندان مهم و با ارزش بنا بر مصلحت.

 

برای کسی بمیر که برات تب کنه

برای کسی که ناراحت باش و خودت را به آب و آتش بزن که او هم متقابلاً تو را دوست داشته باشد.

 

برای لای جرز خوبه

به هیچ دردی نمی‌خورد (برای هیچ کاری مفید نیست).

 

برای نهادن چه سنگ و چه زر

وقتی قرار است انسان هر آنچه از مال و مکنت را که دارد در این دنیا بگذارد و برود چه فرقی می‌کند سنگ و ریگ بی‌مقدار باشد یا زر و گوهر.

 

برای هفت پشتم بسه

زیاد و بیش از اندازه بودن چیزی.

 

برای همه مادره برای من زن بابا

کسی که برای دیگران کارآمد و دلسوز و مهربان باشد و برای دوستان و بستگان نامهربان و بی‌تفاوت یا حتی بد خواه باشد.

 

برای یک بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند

به خاطر یک استثنا از قرار و قاعده مرسوم چشم نمی‌پوشند.

 

برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن

برای سودی مختصر باعث زیان و خسارت کلی شدن.

 

بُر خوردن

قاطی و هم تراز شدن کسی با جمعی به طور تصادفی.

 

برزخ شدن

دلتنگ و غمگین و کسل شدن.

 

برق از سر پریدن

از شنیدن خبری یا قیمتی که انتظار آن نمی‌رود، متحیر و شوکه شدن.

 

برگ سبزی است تحفه درویش

تعارف و تواضع در هنگام تقدیم پیشکشی.

 

برو کشکت را بساب

به دنبال کار خودت برو و به کار دیگران و در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن.

 

بره کلاه بیاره، سر را با کلاه می‌آورد

کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی.

 

برهنه و خوشحال

بی‌خیال، کسی که حتی در شدت فقر شاد و دور از غم باشد.

 

بُزخر

کسی که جنسی را به زیر قیمت واقعی آن بخرد.

 

بزک نمیر بهار می‌یاد، کُمبزه خیار می‌یاد

حرف و وعده‌های سر خرمن و از سر باز کُنک به کسی دادن.

 

بزن بر طبل بی‌عاری که آن هم عالمی دارد

در زندگی خود را به بی‌عاری، بی‌دردی و بی‌خیالی زدن.

 

بزنم به تخته

عقیده بر این است که هنگام تعریف از حُسن کسی یا چیزی برای چشم نخوردن به تخته یا وسیله چوبی ضربه می‌زنند.

 

بسا کسان که به روز تو آرزومندند

اشاره به کسانی که از شرایط و وضعیت موجود خود ناراضی بوده و ناشکری و ناسپاسی می‌کنند، در حالی که خیلی ‌ها به همان موقعیت حسرت برده و آرزو می‌کنند که به جای او باشند.

 

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

سفر و رنج سفر به انسان چیزهای مختلفی می‌آموزد و او را با تجربه و پخته می‌کند و تکرار این سفرها و تحمل سختی‌ها و افزایش دانسته‌ها کم‌کم انسان را به پختگی لازم می‌رساند.

 

بعد از سیری لقمة پنج سیری

نظیر: آدم سیر شصت لقمه می‌خوره.

 

بعد از نود و بوقی

پس از مدت زمان بسیار طولانی.

 

بعد از یک عمر گدایی شب جمعه یادش رفته!

پس از چندین بار تکرار کاری و داشتن تجربه کافی مرتکب اشتباه شدن.

 

بفهمی نفهمی

حالت بینابین و غیر قطعی برای هر چیزی.

 

بکُشید و خوشگلم کنید

کسانی که برای زیباتر شدن حاضرند هر رنج و درد جسمانی را تحمل کنند.

 

بگذار خودم را جا کنم، آن وقت ببین چه‌ها کنم

عقیده کسی که در ابتدای کار برای رسیدن به هدف و پیشبرد کارش خود را جلوه داده و سازگاری و حوصله داشته باشد و وقتی موقعیت خود را تثبیت کرد و بر اوضاع مسلط شد هر طور دلش خواست رفتار کند.

 

بگذار در کوزه آبش را بخور

نوشته، سند و یا هر چیز دیگری که بی‌ارزش و بی‌خاصیت و به درد نخور باشد.

 

بگیر ببند، بده دست پهلوون

کسی که وقتی همه‌ کارها با کوشش و زحمت و هنر دیگری انجام شده آن را به نام خود تمام کند.

 

بلا نسبت

عبارتی که در پوزش خواهی از به زبان آوردن مطلبی زشت یا رکیک می‌گویند.

 

بُل گرفتن

با رندی و زرنگی از فرصت غیر منتظره‌ای به سود خود استفاده کردن.

 

بلندگو قورت دادن

اشاره به صدای خیلی بلند و گوش خراش.

 

بند دل پاره شدن

یکباره و به شدت ترسیدن و وحشت کردن.

 

بند را آب دادن

لو دادن و از دست دادن چیزی. فاش شدن راز.

 

بو بردن

مطلع و با خبر شدن از چیز یا کاری مخفی.

 

بوی حلواش می‌آمد

کسی که پایان عمرش نزدیک بوده و آثار مرگ در او پدیدار شده باشد.

 

به اسب شاه گفتند یابو

به کسی که از کوچک‌ترین حرف یا حرکتی ناراحت شده و قهر کند.

 

به اسم بچه، مادر می‌خوره قند و کلوچه

استفاده از موقعیت و توفیق دیگری نظیر: به نام من به کام تو.

 

به پست کسی خوردن

بر حسب تصادف به کسی برخورد کردن.

 

به تریج قباش خورده

کسی که از حرفی یا کاری بدش آ»ده و به شخصیتش بَر خورده باشد.

 

به تیپ هم زدن

دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرده و با جار و جنجال و مرافعه از یکدیگر جدا شوند.

 

به تیر غیب‌ گرفتار شدن

به مرگ یا بلای ناگهانی دچار شدن.

 

به حساب (یا خدمت) کسی رسیدن

کسی را تنبیه کردن و کیفر دادن.

 

به خاک سیاه نشاندن

کسی را بدبخت و تیره‌روز کردن، بیچاره کردن و به ذلّت افکندن.

 

به خدا رسیدن

برای انجام کار یا رفتن به جایی رنج و غذاب و مشقت فراوانی متحمل شدن.

 

به خون کسی تشنه بودن

با کسی دشمنی شدید داشتن و از او متنفر بودن.

 

به در می‌گوید دیوار بشنود

به طور غیر مستقیم و با گوشه و کنایه منظور خود را بازگو کردن، حرف دل یا متلک و یا ایراد و انتقاد خود را به کسی یا در مورد کسی گفتن اما منظور کس دیگری بودن.

 

به دست و پای کسی افتادن

در نهایت عجز و خاکساری به کسی التماس کردن و توسل جستن.

 

به دعای گربه سیاه (گربه کوره) باران نمی‌آید

دعا یا نفرین آدم بدخواه یا نفهم و بی‌ارزش مستجاب نمی‌گردد.

 

به دل چسبیدن

لذت‌بخش و مقبول قرار گرفتن چیزی.

 

به دل کسی راه رفتن

مطابق میل کسی رفتار کردن.

 

به رخ کشیدن

خود نمایی کردن، به نمایش گذاشتن، منت گذاشتن.

 

 

به روباهه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دُمم

کسی که برای تبرئه خود، هم‌دست خود را شاهد بگیرد.

 

به روی باز کسی می‌روند نه به در باز

برای میهمانان برخورد خوب و چهره گشادة میزبان مطرح است نه سفره پهرن و پذیرایی او.

 

به ریش کسی خندیدن

کسی را بی‌آنکه متوجه باشد مسخره کردن.

 

به سیم آخر زدن

قید همه چیز را زدن، برای رسیدن به هدف خود را از قید هر تکلف و آبرو یا حرمت رها کردن. نهایت تلاش را انجام دادن.

 

به شترمرغ گفتند بپر؛ گفت: شترم، گفتند بار ببر؛ گفت: مرغم

عذر و بهانه تنبل در برابر کار.

 

به صحرای کربلا زدن

به طور ناگهانی موضوع سخن را به جای دیگر کشاندن.

 

به صلّابه کشیدن

رنج و عذاب دادن، سخت‌گیری بیش از حد.

 

به کس کسونش نمی‌دم، به همه کسونش نمی‌دم

حرف پدر مادر برای بالا بردن ارزش دخترشان در مقابل خواستگارانش.

 

به کک بنده

گدا صفت، کسی که برای بی‌ارزش‌ترین چیز وکم‌ترین منفعت نظر داشته باشد.

به گرد پاش نمی‌رسد

به دو معنی:

اشاره به دوندة گریزان و ترسان یا عجول.

کسی که از جهتی در سطحی بسیار بالا قرار دارد و دیگری به حدّ و مرتبه او نمی‌رسد.

 

به گردن گرفتن

مسؤولیت امری را متقبل شدن.

 

به گوش خر یاسین خواندن

حرف یا نصیحتی که شنونده چیزی از آن نفهمد، راهنمایی و پند بی‌حاصل و بیهوده به گوش نااهل.

 

به لعنت خدا نمی‌ارزد

جنس نامرغوب که حتی ارزش لعنت فرستادن هم نداشته باشد.

 

به ما که رسید وا رسید

گِله شخص بد شانس به این معنی: نوبت ما که شد وضع به هم ریخت و عوض شد.

 

به مالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده

اشاره به اینکه ثروت و زیبایی دو چیز متزلزل و ناپایدار هستند و نباید به آن‌ها مغرور و دلخوش بود.

 

به نام من به کام تو

کسی که از اسم و یا موقعیت کس دیگری استفاده کند.

 

به هر سازی رقصیدن

تمکین و اطاعت، هر تکلیف و دستوری را پذیرفتن.

 

به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است

در همه جا مشکل و گرفتاری وجود دارد و وضع به همین منوال و اوضاع زندگی به همین ترتیب است و فرق چندانی نمی‌کند.

 

بی‌چاک دهن

بد دهن، کسی که همیشه دهانش به فحش و بد و بی‌راه باز باشد.

 

بی‌چشم و رو

نمک‌نشناس و قدرنشناس.

بیل‌زنی باغچه خودت را بیل بزن

به کسی گویند که در کار خودش وامانده و با دخالت در کار دیگری در صدد اصلاح و راه انداختن کارش برآید.

 

بی‌مایه فطیره

بدون زحمت و خرج کار پیش نمی‌رود.

 

 

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

پارس ادب

 

فهرست ضرب المثل هایی که با حرف ((الف)) آغاز می‌گردند

اثاث خونه به صاحب خونه

سر و وضع و اثاث خانه نشان دهنده سلیقه و روحیات صاحب آن می‌باشد.

 

اجاره‌نشین خوش نشینه

کسی که خانه ندارد می‌تواند به راحتی محل زندگیش را عوض کند و هر جایی که خوشش آمد زندگی کند.

دلبستگی نداشتن به چیزی.

 

اجاق کور بهتر از بچه بی‌نور

اجاق کور یعنی زن نازا یا بی بچه، اشاره به اینکه فرزند نداشتن بهتر از فرزند ناخلف داشتن می‌باشد.

 

اجل دور سرش می‌چرخد

وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است.

 

احمد نباشه یار من، الله بسازه کار من

اگر کسی کمکم نکند خداوند یاریم می‌کند.

 

ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان

از اعمال بی ادبان هر چه به نظر ناپسند و زشت آید نباید انجام داد. رفتار زشت دیگران را دیدن و خلاف آن انجام دادن.

 

ارث دست کسی سپردن

توقع بی جا از کسی داشتن.

 

اَره بده، تیشه بگیر

یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی.

 

اَره و اوره و شمسی کوره

جمع بی تربیت و شلوغ که اغلب در مورد مهمان‌ها گفته می‌شود.

 

از آب در آمدن

مشخص شدن نتیجه کار.

 

از آب کره گرفتن

خسّت و حسابگری بیش از حد، از هرکه و هر چه کمترین چیز استفاده بردن و طرف‌نظر نکردن.

 

از آب گل آلود ماهی گرفتن

از موقعیت خراب و آشفته سوء استفاده کردن.

 

از آسمان به زمین می‌بارد

توانگران به نیازمندان چیزی عطا می‌کنند نه نیازمندان به ثروتمندان.

 

از ابروش سرکه می‌ریزد

به آدم اخمو و بد اخلاق و ترش‌رو گویند.

 

از اسب افتاده از نسل که نیفتاده!

هستی و سرمایه‌اش از دست رفته، شخصیت و اصالتش که از بین نرفته.

 

از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست

هوسبازی که هر چه بیند، دلش بخواهد.

 

از آن نترس که های و هوی دارد، از اون بترس که سر به تو دارد

کسانی که در ظاهر شلوغ و پر شر و شور هستند همه چیز خود را عیان می‌کنند اما کسانی که ساکت و بی‌صدا و

به نظر بی‌آزار هستند و چه بسا خطرناکند.

 

از اینجا مانده و از آنجا رانده

از دو طرف محروم یا نا امید. سرگردان.

 

از این حسن تا آن حسن صدگز رسن

اشاره به دو چیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و مقام تفاوت زیادی با هم داشته باشند.

 

از این ستون تا به آن ستون فرج است

گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود.

 

از این شاخه به آن شاخه پریدن

حرف یا کاری را با حوصله تمام نکردن و دائماً موضوعی به موضوع دیگر یا کاری به کار دیگر پرداختن.

ناقص انجام دادن کارها.

 

از این گوش می‌گیره، از اون گوش در می‌کنه

شنونده‌ای که به حرف یا نصیحتی بی‌اعتنا باشد، گویی که نشنیده باشد.

 

از بام می‌خواند از در می‌راند

رفتار دوگانه، دو نوع حرف زدن.

 

از بای بسم‌الله تا تای تمّت

از ابتدا تا انتها، با دقت و کامل.

 

از بی‌کفنی زنده‌ است

آنقدر مُفلس و بیچاره است که حتی پول کفنش را هم ندارد.

 

از پشت خنجر زدن

دشمنی پنهان، دشمنی از راه دوستی. خیانت کردن.

 

از پی هر گریه آخر خنده‌ای است

بعد از هر غم و سختی انشاا... خوشی و آسایشی است. اشاره به آیه: انَّ مع العُسر یُسری.

پایان غم و غصه خوشی و آسایش است.

 

از تنگ و تا نیفتادن

صلابت و قدرت خود را حفظ کردن و ضعف نشان ندادن.

 

از تو حرکت، از خدا برکت

اگر انسان تلاش و کوشش کند، خداوند حتماً به او روزی و موفقیت در انجام کاری که

در آن قدم برداشته عطا خواهد کرد.

 

از تو عباسی، از من رقاصی

پول از تو، کار یا اطاعت از من (انجام هر کاری به خاطر پول حتی رقصیدن).

 

 

از چاله به چاه افتادن

از یک وضعیت بد به وضعیت بدتر گرفتار شدن.

 

از خجالت آب شدن

شرمندگی زیاد، در حد ذوب شدن و غرق کردن.

 

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان

وقتی بخواهند رازی را به کسی بگویند این جمله را ادا می‌کنند.

 

از خر شیطان پائین آمدن

کوتاه آمدن، دست از یکدندگی و لجاجت برداشتن و به اصطلاح شیطان را از خود دور کردن.

 

از دور داد می‌زنه

وقتی چیزی یا کسی آنقدر واضح و آشکار باشد که خودش را بر ملا کند. شفاف بودن چیزی. 

 

از دور دل می‌برد، از نزدیک زَهره

کسی یا چیزی که از دور خوب و جالب باشد، اما از نزدیکگ بد و زشت.

 

از دماغ فیل افتاده

خیلی ناز و افاده داره. شخص متکبر.

 

از دنده چپ بلند شدن

بدقلق و بداخلاق شدن و سر ناسازگاری گذاشتن.

 

از سکه افتادن

چیزی که جلا و زیبایی اولیه خود را از دست داده باشد.

 

از شیر مرغ تا جون آدمیزاد

از راحت‌ترین تا نایاب‌ترین چیز‌ها (معمولاً خوراکی) فراهم است.

 

از طلا گشتن پشیمان گشته‌ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید

به کسی که وضع را بدتر و ناگوارتر از اول کرده باشد می‌گویند. تقاضای برگرداندن وضع به حالت اول.

 

از عرش تا فرش

ار آسمان تا زمین و هر چه در آن‌ها است.

 

از کله سحر تا بوق سگ

از اول صبح تا آخر شب.

 

از کوره در رفتن

عصبانی شدن.

 

از کوزه همان برون تراود که در اوست

اعمال و رفتار هر کس نشان دهنده‌ احوال درون و فکر و اندیشه‌اش می‌باشد.

 

از کیسه خلیفه بخشیدن

از قول دیگری و از جیب کس دیگر وعده انجام کاری یا خرج کردن را دادن.

 

از ما به خیر و از شما به سلامت

هنگامی که بخواهند راه یا کار و برنامه خود را از دیگری جدا کنند می‌گویند.

 

از ماست که بر ماست

نباید از دیگران گله کرد، آنچه بر ما می‌رسد نتیجه کار خودمان است.

 

از ما گفتن از شما شنیدن

آنچه را لازم بود و وظیفه داشتیم بگوییم را گفتیم دیگر خودتان می‌دانید که بپذیرید یا نپذیرید. اتمام حجت کردن.

 

از منبر پایین نیامدن

از پُرگویی و پشت هم اندازی دست بر نداشتن. پر حرفی کردن.

 

از ناعلاجی به خر می‌گه خانوم باجی

وقتی که به ناچار چیز یا کس دیگری را به جای اصل آن چیز قبول کنند می‌گویند.

 

 

از نخورده بگیر بده به خورده

گذشت و احسان فقیر بیشتر است و ثروتمند بیشتر حرص می‌زند.

 

از نیش عقرب به مار غاشیه پناه بردن

قوی پنجه کم آزارتر بهتر از ضعیف نمای پر آزار است (اجباراً از ظالم به ظالم‌تر پناه بردن).

 

از هرچه بدش می‌آمد سرش آمد

چیزی را که نمی‌خواست برایش پیش آمد.

 

از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است

صحبت راجع به هر چیز کسل کننده است جز سخن مورد پسند و حرف دل، حرفی که اصل مطلب است و

باید از گفتن سخنان دیگر خودداری کرد.

 

از هر دستی که بدهی از همان دست پس می‌گیری

نتیجه عمل انسان به خودش بر می‌گرد، چه عمل زشت و ناپسند چه کار خوب و پسندیده و درست.

 

از هر طرف باد بیاید بادش می‌دهد

کسی که بنا بر مصلحت خود و خوشایند این و آن عقیده و روش خود را تغییر دهد.

 

از هول حلیم در دیگ افتادن

به خاطر ذوق و طمع و حرص زیاد عجله کردن و دچار ضرر شدن.

 

اسبش را گم کرده، دنبال نعلش می‌گردد

اصل را رها کردن و دنبال فرع بودن.

 

استخوان خرد کردن

در به دست آوردن چیزی مثل علم یا ثروت رنج زیاد بردن.

 

استخوان لای زخم گذاشتن

دردی را شدید‌تر کردن.

اسم بدنامی

ننگ و نامه روی کسی آمدن.

 

اسمش را بگو تا من صدایش کنم

تا وقتی اصل و ماهیت چیزی یا خواسته‌ای به روشنی معرفی و مشخص نشود دیگران آن را به رسمیت نمی‌شناسند.

 

اشکش دم مشکش است

آماده برای گریه و زاری است.

 

اشک کباب موجب طغیان آتش است

التماس، زاری، نجابت و سازش مظلوم موجب گستاخ شدن ظالم می‌شود.

 

اصفهان نصف جهان

اصفهان آنقدر زیبا و دیدنی است که برابر با زیبایی نیمی از جهان است.

 

افاده‌ها طبق طبق، سگ‌ها به دورش وَق و وَق

معمولا سگ‌ها به طرف ژنده‌پوش بی چیز پارس می‌کنند، بنابراین کسی که تازه به جایی رسیده نمی‌تواند

در نزد کسی که سابقه فقر و بی‌نوایی‌اش را می‌داند فخر فروشی کند.

 

افسار پاره کردن

سر خود و سرکش شدن، هرز و ول و نافرمان شدن. اشاره به طغیان یا عصیان کردن.

 

اگر بار گران بودیم و رفتیم

بعد از مدتی در جایی و در نزد کسی بودن در هنگام وداع و خداحافظی گفته می‌شود.

 

اگر را کاشتند سبز نشد

با اگر و اما و عده‌های بیهوده چیزی حاصل نمی‌شود.

 

اگر لب بترکاند

با کوتاه‌ترین سخن و کم‌ترین خواهش (در واقع با یک اشاره) طرف کاری را انجام دادن.

 

اگر نخوردیم نان گندم، دیدیم دست مردم

ممکن است کسی کاری یا چیزی را شخصاً تجربه نکرده باشد ولی دیده یا شنیده باشد و به هر حال در جریان امر باشد.

 

اگر هفت تا دختر کور و کچل داشته باشد به ساعتی شوهر می‌دهد

اشاره به زرنگی و زبان‌بازی طرف.

 

اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی می‌کرد

مغرور و متکبری که گذشته و اصلیت خود را فراموش کرده باشد.

 

اگه علی ساربونه، می‌دونه شتر و کجا بخوابونه

آدم وارد و با تجربه مهارت دارد و می‌داند چه باید بکند.

 

اگه هوسه، یکدفعه بَسه

کاری که یکبار برای امتحان یا از روی کنجکاوی یا هوس انجام شود و تکرار آن دلچسب نباشد.

 

الهی دست به خاکستر بزنی طلا بشه

دعا در حق کسی به معنی: روزبروز بهتر شدن وضع مالی و اوضاع زندگی و پیشرفت کارها بر وفق مراد.

 

الکی خوش

خوشی و خوشحالی بی مورد.

 

امام زاده است و همین یک قندیل

اظهار بینوایی کردن و کل دارایی ناچیز خود را برشمردن.

 

امروز نقد، فردا نسیه

از آنجایی که هر فردایی که فردا برسد تبدیل به امروز می‌گردد بنابراین این عبارت یعنی: نسیه داده نمی‌شود.

 

انتظار بدتر از مرگ است

اشاره به شدت اضطراب و تب و تاب انتظار که مرگ هم غیر قابل تحمل‌تر می‌باشد.

 

اندازه نگه دار که اندازه نکوست

رعایت اعتدال و میانه‌روی در هر کاری.

 

انداختن و در رفتن

سر کسی کلاه گذاشتن و جنس نامرغوب به او فروختن و از دسترس دور شدن.

 

انسان جایز الخطاست

انسان معصوم نیست، گاهی استباه می‌کند.

 

انگار کمر (شاخ) غول را شکسته

فکر می‌کند کار بزرگی انجام داده.

 

انگار ماست تو دهنشه

کسی که شل و بی رمق حرف بزند.

 

انگشت به دهان ماندن

شوکه شدن، از فرط حیرت و تعجب زیاد انگشت روی دهان ماندن.

 

انگشت‌نما شدن

شناخته و مشخص و زبانزد شدن و مورد توجه خاص و عام قرار گرفتن از بُعد منفی.

 

انگل شدن

وبال گردن شدن، مزاحم و سربار.

 

اولاد بادام است، نوه مغز بادام

معمولاً عقیده پدرزبرگ و مادربزگ‌ها این است که نوه از فرزند هم دوست داشتن‌تر است.

 

اول اون رو که که زاییدی بزرگ کن

اول کاری را که شروع کرده‌ای تمام کن و نتیجه‌اش را ببین بعد به کار دیگر بپرداز.

 

اول برادریت را ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث بکن

خطاب به آدم عجول و پر رویی که بخواهد زود به نتیجه و سود برسد. ادعای ناحق داشتن.

 

اون روز که جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت نبود؟

در روزگار خوشی و راحتی باید با دور اندیشی به فکر سختی‌های احتمالی آینده هم بود.

 

ایراد بنی اسرائیلی

ایرادهای بیجا و بهانه جویانه، درخواست‌های غیر قابل قبول.

 

این آشی است که خودم برای خودم پختم

این مشکلی است که خودم برای خودم به وجود آوردم.

 

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست

این دفعه دیگه مثل دفعه‌های قبل نیست، جدّی‌تر است.

 

این امام‌زاده کور می‌کنه که شفا نمیده

کسی که نه تنها سودی نمی‌رساند و نمی‌توان یه حرف‌ها و وعده‌هایش امید داشت، بلکه ممکن است ضرر هم برساند.

 

این‌ حرف‌ها واسه فاطی تنبون نمیشه

خطاب به آدم بد حساب که به جای ادای دین فقط حرف بزند و پشت هم‌اندازی کند.

 

این خر نشد خر دیگه، پالون می‌دوزم رنگ دیگه

کسی که بودن یا نبودن کسی و یا عوض شدن و تغییر چیزی، کار یا موقعیتی و یا هر چیز دیگر برایش فرقی نمی‌کند.

 

این خط این نشون

تهدید و اصرار کاری همراه با رسم علامت به اضافه یا ضربدر مانند روی کف دست یا زمین یا جای دیگر.

 

این رشته سر دراز دارد

هنگامی که موضوعی یا دعوایی یا گرفتاری شروع می‌شود تا به نتیجه رسیدن آن مراحل و یا زمان زیادی وجود دارد.

 

این قبایی است که برای تو دوخته شده

این کار یا این شخص و این چیز درست در حد و شأن توست و به درد تو می‌خورد.

 

این کلاه برای سرت گشاده (این لقمه برای دهنت بزرگه)

در جواب کسی می‌گویند که در خواست بزررگی بیشتر از حد ولیاقتش بکند،

مثل در خواست شغل یا خواستگاری از دختری که بالاتر از خودش باشد.

 

این گوی و این میدان

در مواردی که بخواهند برای انجام کاری، فرصتی در اختیار کسی قرار دهند می‌گویند.

 

این نیز بگذرد

همه چیز در دنیا از شادی تا غم، گذرا و تمام شدنی است.

 

این یک تومان را بگیر جواب بده

به کسی که به دلیل اخم و بد اخلاقی یا از روی غرور و افاده نخواهد حرف بزند می‌گویند.

 

 آب آبادانی می‌آورد

هرجا آب هست زندگی هم هست.

 

آب از آب تکون نخورده

هیچ اتفاقی نیفتاده.

 

آب سر چشمه گل آلود است

کار از بیخ عیب دارد، مشکل از اصل و اول کار است.  

 

آب از لب و لوچه راه افتادن یا آب دهان کسی راه افتادن

از فرط میل و رغبت بیخود شدن، تحریک شدن اشتها یا به کسی متمایل شدن.

 

آب از دستش نمی‌چکد

اشاره به آدم بسیار خسیس.

 

 آب باریکه

در آمد و روزی کم اما مستمر و همیشه.

 

آب به آب بخوره زور بر می‌داره

اتحاد و همبستگی موجب قدرت است.

 

آب به آب شدن

از جایی به جایی دیگر رفتن.

 

آب پاکی رو دست کسی ریختن

آخرین جواب رد را به کسی مثل خواستگار یا طلبکار دادن.

 

آب تو دلش تکان نمی‌خوره

اشاره به آدم راحت و بی‌دغدغه و آسوده، کسی که هیچ زحمت و اذیت و فشاری برایش وجود ندارد.

 

آب خوش از گلو پایین نرفتن

از فرط غم و غصه و مشکل با ناراحتی زندگی کردن، زندگی را با غم و سختی گذراندن.

 

آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم

از داشتن چیزی یا نعمتی بی اطلاع بودن یا قدر آن را ندانستن و یا خود داشتن و از دیگران طلبیدن.

 

آب دهن مرده

غذای بی‌مزه یا چیزِ کم رنگ.

 

آب راحت‌تر از شربت پایین می‌رود

زندگی بی‌آلایش راحت‌تر است.

 

آب رفته رفته به جو بر نمی‌گردد

چیزی که گذشت دیگر بر نمی‌گردد یا کاری که انجام شد دیگر شده.

 

آب زیپو

غذا یا چای آبکی

 

آب زیر پوست رفتن

چاق و چله شدن، سر حال بودن، بهتر شدن اوضاع.

 

آب زیر کاه

فریب‌کار، تودار، موذی.

 

آب شده رفته تو زمین

گم شدن چیزی که جلو چشم بوده.

 

آبغوره گرفتن

گریه دروغی برای جلب ترحم و قیافه حق به جانب گرفتن.

 

آب کردن

فروختن، رد کردن.

 

آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب

وقتی که کار خراب شد و آنچه که نباید بشود، شد دیگر زیاد و کمش فرقی نمی‌کند.

 

آب که زیاد یک جا بمونه بو می‌گیره

عدم تحرک و فعالیت موجب بیماری و فساد می‌گردد.

 

آب که سر بالا بره قورباغه ابوعطا می‌خونه

کنایه از بهم ریختگی و نابسامانی شرایط و عدم هماهنگی.

 

آبمان در یک جو نمی‌رود

با هم موافق و هماهنگ نیستیم، سازش نداریم.

 

آب نطلبیده مراد است

هرگاه برای کسی ناخواسته آب بیاورند، آن را به فال نیک می‌گیرند و به کامروایی تعبیر می‌کنند.

 

آب نمی‌بینه اگر نه شناگر قابلی است

فرصتی به دست نمی‌آورد و گرنه جوهر و توان انجامش را دارد. کسی که کار خوب یا بدی از عهده‌اش بر آید

اما زمینه انجام آن کار برایش فراهم نباشد.

 

آب‌ها از آسیاب افتاد

جار و جنجال‌ها تمام شد و آرامش برقرار گردید.

آب در هاونگ کوبیدن

کار عبث و بیهوده انجام دادن.

 

آبی ازش گرم نمی‌شه

نفعی از او نمی‌رسد.

 

آتش اول خودش را می‌سوزاند

ضرر کار بد اول به خود شخص می‌رسد، ظلم ظالم اول به خودش بر ‌می‌گردد.

 

آتش بیار معرکه

دو به هم‌زن، فتنه انگیز.

 

آتش زیر خاکستر

فتنه‌ای که فعلا و ظاهراً خاموش باشد.

 

آتش که بیفتد خشک و تر با هم می‌سوزد

بلا و ظلم که برسد گناهکار و بی‌گناه با هم از بین می‌روند.

 

آتو دست کسی دادن

سند یا نقطه ضعف محکوم کننده‌ای در اختیار کسی گذاشتن، نقطه ضعف به کسی نشان دادن.

 

آدم به امید زنده است

اگر امید را از انسان بگیرند، دیگر انگیزه‌ای برای زنده ماندن نخواهد داشت.

 

آدم تا کوچکی نکنه بزرگ نمی‌شه

آدم تا شاگردی و فروتنی نکند به مقام بزرگی و استادی نخواهد رسید.

 

آدم خوش حساب شریک مال مردم است

آدم خوش حساب را همه قبول دارند، بنابراین همیشه می‌تواند روی کمک دیگران

و یا قرض گرفتن از دیگران حساب کند.

 

آدم زنده زندگی می‌خواهد

خطاب به کسی که به قید درویشی از مسئولیت‌های زندگی شانه خالی کرده و به مادیات و تامین رفاه نسبی بی‌اعتنا باشد.

آدمِ زنده وکیل وصی نمی‌خواهد

کسی که خودش حاضر است، لازم نیست کس دیگری به جایش حرف بزند یا تصمیم بگیرد.

 

آدم سیر شصت لقمه می‌خوره

برای تشویق یک نفر به غذا خوردن- تعارف کردن.

 

آدم عاقل با طناب پوسیده کسی به درون چاه نمی‌رود

انسان عاقل با هر قول و وعده بی‌پایه و اساس کار خطرناک انجام نمی‌دهد.

 

آدم گدا، این همه ادا

فرومایه‌ای که فخر فروشی کند.

 

آدم گرسنه دین و ایمان نداره

کسی که امور دنیا و زندگیش لنگ است نی‌تواند به فکر آخرت باشد.

آدم گرسنه‌ برای سیر کردن شکم خود دست به هرکاری ‌می‌زند.

 

آدم ناشی بوق (شیپور) را از سر گشادش می‌زند

کسی که می‌خواهد کاری انجام دهد ولی بلد نیست.

 

آدم یک بار پاش تو چاله می‌ره

آدم یک بار اشتباه می‌کند یا گول می‌خورد. سفارش به عدم اشتباه مجدد در انجام کار.

 

آردهامو بیختم و الکش رو آویختم

در جوانی همه کارهایم را انجام داده‌ام و اکنون کاری ندارم. آرزو نداشتن.

 

آرزو بر جوانان عیب نیست

در مقابل خواسته‌های بر آورده نشدنی جوانان می‌گویند. جوانان باید تمید داشته باشند و برای اهداف آینده تلاش کنند.

 

آرزو بر دل

نا امید و محروم از چیزی که به آن دل بسته شده باشد.

آره و آرواره (آجر پاره)

کسی که امتحان خود را پس داده و شناخته شده و رو سفید است، دیگر احتیاجی نیست دوباره آزموده شود.

 

 

آستر رویه را نگه می‌داره زن و شوهر همدیگر را

همانطور که آستر از قدر و اعتبار رویه محافظت می‌کند. زن و شوهر نیز باید احترام و آبروی یکدیگر را نگه دارند؛

زیرا عزت و اعتبار هر یک منوط به ارزش و آبرو و اعتبار دیگری است.

 

آستین بالا زدن

اقدام جدی و همّت برای انجام کار خیر، مثل راه انداختن عروسی، رفع گرفتاری، رفع بیکاری، و....

 

آستین نو بخور پلو

فقط به ظاهر آراسته کسی توجه کردن، ارزش افراد را باظاهر سنجیدن.

 

آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه

با احتیاط و بی‌‌سر و صدا عمل کن تا کسی کاری به کارت نداشته باشه.

 

آسمان به زمین بیاید، زمین به آسمان برود

یکدندگی و لجاجت بر سر انجام کاری یا داشتن عقیده‌ای.

 

آسمان جٌل

مفلس و بی‌ پول و درویش مآب و در عین حال بی‌ خیال و آسان‌گیر.

 

آسمان ریسمان به هم بافتن

مطالب بی سر و ته، پر حرفی‌های بی معنی.

 

آسمان سوراخ شده فلانی یا فلان چیز ازش افتاده

اشاره به تعریف بی‌جا و بزرگ نمایانه از کسی یا چیزی تا حد بی‌همتا جلوه دادن آن.

کنایه از کسی که برای خودش بیشتر از اندازه ارزش و اعتبار قائل است.

 

آسمان که به زمین نیامده

طوری نشده، اتفاقی نیفتاده.

آسیاب به نوبت

تذکر به رعایت نوبت.

 

 

آش با جاش

طمع و خواستن همه چیز با هم (مثل کسی که به جای تشکر از خود آش در ظرف آن هم طمع می‌بندد).

بد و خوب را با هم خواستن.

 

آشپزخانه امام رضاست، نه مال داراست نه مال گداست

استفاده همگانی از چیزی.

 

آشپز که دوتا شد، آش یا شور می‌شود یا بی نمک

کاری که دو رئیس داشته باشد، درست از آب در نمی‌آید. لوث شدن مسئولیت.

 

آش کشکه خالته، بخوری پاته نخوری پاته

اجبار در قبول و انجام کاری که بر کسی تحمیل شده.

 

آش نخورده و دهن سوخته

خلافی انجام ندادن و بدنام و گناهکار شدن. بدون انجام دادن کار خلاف و گناهکار شناخته شدن.

 

آش و لاش

سخت زخمی و مجروح شدن و به صورت لاشه در آمدن. به سختی مجروح شدن، له شدن.

 

آفتاب از کدوم طرف در آمده؟

اتفاق عجیب و امر خلاف عادت، معمولاً در تعارف و خوش و بش با مهمان می‌گویند.

 

آفتاب جا کردن

از بیکاری در آفتاب خوابیدن.

 

آفتابه لب بام

کسی که پیر شده و اثرات مرگ در او ظاهر شده باشد.

 

آفتابه خرج لحیم

خرج بیهوده برای تعمیر وسیله‌ای که از کار افتاده و ارزش درست شدن ندارد.

 

آفتابه دزد

دزد درمانده‌ای که چیز بی ارزشی مثل آفتابه را بدزدد.

 

 آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی

تشریفات و امکانات زیاد اما کیفیت کم.

 

آقای خودش و نوکر خودش

کسی که برای خودش کار کند و تحت فرمان کسی نباشد و طبعاً خوب و آبرومند هم برای خودش خرج کند.

 

آمد ابروشو درست کنه، چشمش را کور کرد

آمد کار را درست کند خراب‌ترش کرد.

 

آمد ثواب کنه کباب شد

کسی که کار خیری انجام دهد و گرفتار شود.

 

آمد نیامد داشتن

عقیده‌ای خرافی راجع به اینکه: انجام بعضی کارها یا بعضی چیزها یا بعضی روزها و یا حتی

بعضی اشخاص و... خوش یمن است و شانس و خوبی می‌آورد و بعضی نحس و بدیمن بوده و بدی و غم به همراه می‌آورد.

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

بالاخره آمدی ولی دیر

 

آنانکه غنی‌ترند محتاج‌ترند

افرادی که ثروتمند هستند بیشتر حرص ما می‌زنند.

 

آنچه با تدبیر توان کرد با زور بازو میّسر نشود

خیلی از مسائل و مشکلات و گره‌های کور زندگی بدون نیاز به نیروی جسمانی، با قدرت عقل و درایت انسان قابل حل است.

 

آنچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگران هم نپسند

دیگران را هم مثل خودت و نزدیکانت بدان.

 

نچه خوبان همه دارندتو تنها داری

تعریف از کسی که دارای فضائل و خوبی‌های فراوانی چه ظاهری و چه معنوی باشد.

 

آنچه نصیب است نه کم می‌دهند، گر نستانی به ستم می‌دهند

قسمت هرچه باشد همان می‌شود.

 

آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است

کسی که کار خلافی انجام نداده از چیزی نمی‌ترسد.

 

آن را که عیان است چه جاجت به بیان است

چیزی که روشن است احتیاج به گفتن ندارد.

 

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

گذشته باز نمی‌گردد.

 

آن سرش ناپیدا

نا مشخص بودن آینده.

 

آنقدر عقب رفت تا از آن طرف پشت بام افتاد

افراط و تفریط و نداشتن اعتدال در انجام کاری.

 

آنقدر سمن هست که یاسمن توش گُمه

تعداد افراد یا چیزهای خاص مورد توجه آنقدر زیاد است که دیگران به حساب نمی‌آیند.

 

آنقدر مار خورد تا افعی شده

اشاره به شخص با تجربه، زیرک و دانا، کسی که بیشتر از بُعد منفی مد نظر باشد.

 

آن کس که نداند و بداند که نداند، آخر خرک لنگ به منزل می‌رسد

کسی که از نادانی خویش با خبر است و بداند که از انجام کاری، بر می‌آید.

 

آواز دُهل شنیدن از دور خوش است

شنیدن وصف خوشی‌ها همیشه واقعیت ندارد.

 

آه از نهاد بر آمدن

سخت ضربه خوردن و به جِلِز و ولز افتادن چه از لحاظ جسمی (مثل زمین خوردن) و چه روحی (مثل شنیدن خبر ناگوار از قبیل ضرر و زیان، عزل شدن ناگهانی از کاری و...).

 

آهای آهای خبر دار، این مهمونه یا سمسار؟

اشاره به مهمانی که چشمش و حواسش به جای اینکه به صاحبِ‌خانه باشد، به سر و وضع و اسباب خانه است.

 

آه ندارد با ناله سودا کند

وصف درماندگی و نداری کسی، اغلب در زمان تحقیر کردن به کار می‌رود.

 

آهن سردکوبیدن

کار بی‌حاصل و بیهوده کردن.

 

آینه‌اش پاک نیست

ناخالص است، صاف و ساده نیست.

 

آینه‌اش را گم کرده

عیب‌جو و بدگو، عیب خود را در دیگران می‌بیند. عیب خود را ندیدن.

 

آینه به دست زنگی

عیب خود را روی دیگران گذاشتن (زشت روئی آینه‌ای پیدا کرد، وقتی خود را در آن دید به آینه گفت: زشت بودی که به دورت انداخته‌اند).

 

آیینه دِق

انسان اخمو، بد اخلاق، و عنق و یا هر چیزی که انسان را به یاد غم بیندازد.

 

آیه یأس خواندن

حرف‌های نا امید کننده زدن.

 

 

ضرب المثل های عامیانه به ترتیب حروف الفبا

 

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ
ف ق ک گ ل م ن و ه ی همه

 

لطفا بانظرات خود ما را برای ادامه راه دلگرم کنید.

سپاسگزارم

مدیریت سایت پارس ادب

 

 

پارس ادب

 

نتایج آزمون های سمپاد به تفکیک پایه ها

 

توجه:

پس ازانتخاب پایه موردنظر ، داخل سامانه شده وبا وارد نمودن  کدملی و رمز همگام خود ، نتایج را مشاهده نمایید.

 

 

سمپاد پایه دهم

 

 

سمپاد پایه هشتم

 

 

سمپاد پایه هفتم

پارس ادب

حروف ربط و اضافه در زبان فارسی

 

بعضی از کلمه ها معنی مستقلی ندارند و در سخن برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها به یکدیگر یا نسبت دادن کلمه ای به کلمه ای یا جمله ای و یا نشان دادن نقش کلمه ای در جمله به کار می روند. این کلمه ها راحرف می گویند.

پارس ادب

برای ورود به سامانه بر روی تصویر زیر کلیک کنید(اصلاح شده)

 

 

پارس ادب

برای ورود به فروشگاه فایل پارس ادب اینجا کلیک کنید


                

پارس ادب